شما اینجا هستید

اخبار » خیلی از رزمنده ها از یاد رفته اند
گروه : اخبار , گفتگو

گفتگو با غلامرضا روستایی، رزمنده هشت سال دفاع مقدس

خیلی از رزمنده ها از یاد رفته اند

در هفته دفاع خاطرات جبهه و جنگ برایم تازه می شود

هفده ساله بودم که به جبهه اعزام شدم.

گفتگو از مصطفی مظفری- صدای بندر

آوازه حضورش به عنوان سنگر بان تیم های درجه اول فوتبال گناوه او را چهره ای شناخته شده کرده بود و سال ها هنوز وقتی می خواهند یک سنگربان درجه یک در فوتبال شمال استان را نام ببرند حاج غلام از اولین هاست،اینها همه او را به یک ورزشکار درجه یک معرفی نموده، غافل از اینکه او در سنگر جهاد و دفاع قرب و قیمتی فراتر از افتخارات ورزشی اش نزد مردم و خدا دارد. مثل خیلی از جوان های دهه ۶۰ حضور در جبهه و دفاع از میهن را بر حضور در مدرسه و نشستن پشت نیمکت ترجیح داد تا اراده یک جهان برای تسخیر لانه شیران(ایران) به شکست بی انجامد به مناسبت هفته دفاع مقدس با  رزمنده ایثارگر سال های جنگ حاج غلامرضا روستایی گفتگویی انجام داده ایم که خدمتتان عرضه می گردد.

حاجی با تشکر از حضورتان در دفتر نشریه صدای بندر بفرمایید چند بار به جبهه اعزام شدید و در مجموع چند ماه در جبهه ها حضور داشتید؟

من شش بار به صورت متناوب به جبهه ها اعزام شدم و اولین بار در مهر ۶۱ به همراه همکلاسیهایم تصمیم رفتن به جبهه را گرفتیم و در مجموع افتخار هیجده ماه حضور در جبهه را دارم.

اولین بار چند ساله بودید که به جبهه اعزام شدید؟

هفده ساله بودم که به جبهه اعزام شدم.

سن شما برای حضور در جبهه قانونی بود؟

بله مسئولین بسیج آن زمان برای اعزام من ممانعتی نکردند ولی شهید خدرزاده که از دوستان من بود چون سنش کم بود شناسنامه اش را دست کاری کرد تا مجوز حضور در جبهه را بگیرد و در واقع آن مجوز حضور در جمع شهدا بود چون او در این حضورش به آن درجه اعلی دست یافت. یادش بخیر.

عکس العمل خانواده در هنگام اعزام به جبهه چگونه بود؟

با توجه به اینکه سن کمی داشتم خانواده کمی حساس بود ولی از آنجا که خانواده من خانواده انقلابی و مذهبی بود زیاد پافشاری نمی کردند و مرا با بدرقه راهی جبهه می کردند.

در اولین اعزام چه کسانی همراه شما بودند و در چه جبهه ای حضور داشتید؟

به همراه بچه های محله عبدامام گناوه و بچه های پایگاه مقاومت ولی عصر بودیم. یک دوره آموزش دیدیم و بعد به منطقه جنگی عین خوش و دشت عباس رفتیم و در عملیات محرم شرکت کردیم.

در چه عملیات هایی حضور داشتید؟

خوشبختانه من در هر بار اعزام به جبهه در یک عملیات حضور داشتم در آبان ماه عملیات محرم بود دومین عملیات بیستم فروردین ۶۲ و الفجر یک در منطقه فکه بودم سومین عملیات اواخر سال ۶۲ بود عملیات خیبر که جزیره مجنون را بچه ها گرفتند چهارمین عملیات که حضور داشتم عملیات والفجر۸ بود که در ۲۱ بهمن عملیات شروع شد و در ۲۲ بهمن بچه ها فاو را فتح کردند پنجمین عملیات کربلای ۴ سال ۶۵ بود در جزیره مینو.

هر بار اعزام می شدید در عملیات حضور داشتید؟

بله هر وقت بوی عملیات به مشاممون می خورد اعزام می شدیم.

هنگام حضور در جبهه چه وظایفی بر عهده داشتید؟

به تناسب سالها وظایفم فرق می کرد مثلا سال اول به علت سن و تجربه کم بچه ها را به عملیات راه نمی دادند ولی به خاطر اینکه من هم قد بلندی داشتم هم به واسطه ورزشکار بودنم بدن ورزیده ای داشتم به من اجازه حضور در عملیات را دادند و در آنجا وظیفه ام حمل مجروح بود ولی در اواسط کار با اسلحه ای که از عراقیها به دستم رسید به خط زدم و خط شکن شدم. در مرحله دوم در تیپ المهدی کمک تیربارچی بودم که تیربارچی پسرعموم حیدر روستایی بود و علاوه بر آن معاون دسته هم بودم با آن سن کم در دسته ما تنها کسی بودم که قبل از آن در عملیات شرکت کرده بودم حتی فرمانده دسته که یک پاسدار بود او هم در عملیات شرکت نکرده بودم در آن عملیات که بسیار هم سخت بود من از ناحیه بازو وسینه و پا به شدت مجروح شدم. در مرحله سوم یادش بخیر مرحوم حجازی فرمانده دسته بود ومن معاون دسته. در عملیات والفجر۸ هم معاون بودم. در عملیات کربلا۴ که عملیات آبی خاکی بود قایقران بودم.

موفقیت آمیزترین عملیاتی که شرکت کردید کدام عملیات بود؟

عملیات محرم بود که ما شب سوم عملیات وارد شدیم که پیشروی بسیار خوبی داشتیم.

هفته دفاع مقدس شما را به یاد چه چیزهایی می اندازد؟

مطمئنا در هفته دفاع خاطرات جبهه و جنگ برایم تازه می شود و به یاد شجاعت ها و دلاوریهای رزمنده ها میفتم.

از همرزمان شهیدت بگوئید؟

در عملیات والفجر۸ شهید جلیل محمدی حقیقی از بچه های محله عبدامام که در آن عملیات با هم بودیم و به درجه شهادت نائل شد که پیکرش هم ماند و بعد از ۷ سال پیکرش را آوردند و من که آنوقت در بنیاد جانبازان مشغول به کار بودم خودم پیکر مطهرش را از بوشهر با آمبولانس به گناوه آوردم. بچه های زیادی از استان در کنار من به شهادت رسیدند که یادشان را گرامی میدارم.

فضای معنوی جبهه چگونه بود؟

بچه ها شب بلند می شدند نماز شب می خواندند یکی از بچه ها می گفت هوای جبهه با هوای خونه فرق می کند یک فضای معنوی است و انسان را معنوی تر می کند می گفت افرادی که در جبهه نماز شب شان ترک نمیشه اونها توی خونه گاهگهای نماز شب می خوانده اند و اونهایی که گاهگهایی توی جبهه نماز شب می خونند توی خونه نماز شب نمی خوانده اند و فضای معنوی جبهه باعث شده تا معنویت بیشتر بشه و ارتباط بیشتر وبهتری برقرار کنند و این خود یکی از رموز پیروزی رزمندگان بود.

توی جبهه کسی بود که از حرکات و رفتارش درس گرفته باشی و برای تو موثر بوده باشه؟

بله شهید سعیدی که از فرماندهان ما بود خیلی بر روی شخصیت ما تاثیرگذار بود و خودم دوست داشتم همیشه پشت سرش نماز بخوانم خیلی باحال نماز می خواند او معمولا امام جماعت بسیج مرکزی شهر بود و رشادت و دلاوریهای فرماندهان جنگ برایم هیجان آور بود.

برگزاری مراسمات مذهبی، دعای کمیل و زیارت عاشورا در جبهه چگونه بود؟

یکی از باحال ترین مراسمات، دعای کمیل جبهه بود. انسان با آن به شوق می آمد و حس نزدیکی به اهل بیت پیدا می کرد از برکت آن دعاها امروز وقتی درمراسم دعای کمیل شرکت می کنم دیگر نیاز به کتاب دعا ندارم و با مداح زمزمه می کنیم و این را مدیون جبهه هستم. زیارت عاشورا و دعای ندبه هم به طور مرتب برگزار می شد.

خاطره ای از آن زمانها؟

در عملیاتها خاطرات زیادی هست که توی عملیات والفجر۸ توی جاده فاو ام القصر بودیم شب عملیات شدیم. ما در منطقه ای بودیم که ادوات پشتیبانی مثل تانک به ما نمی رسید خلاصه اینکه در وضعیت سختی قرار داشتیم و گردان قبل که عملیات کرده بودند عقب نشینی کردند. فرمانده به ما گفت پشت خاکریز سنگر درست کنیم بعد به ما گفت بروید و آنطرف تر سنگر درست کنید ما پرسیدیم جریان چیه گفت این سنگرها برای نیروهایی است که دارند برمی گردند ما سنگرها را درست کردیم و نیروها آمدند و در آنها جای گرفتند صبح روز بعد نیروهای عراقی آتش سنگینی بر روی ما ریختند و ما مجبور شدیم در کانالهایی مستقر شویم که عقب تراز خاکریز بود در پشت خاکریز یک سنگر برای بی سیم چی درست کرده بودیم که کنار کانال بود یک گلوله تانک یا خمپاره آمد و مستقیم بر روی سنگر فرود آمد. بی سیم چی شهید شد و فرمانده گردان که در آن سنگر بود به شدت مجروح شد. و ما هم در کانال نزدیک به هم نشسته بودیم که آتش دشمن به ما نخورد. یکی از نیروها که بچه استان بوشهر بود جلوی من نشسته بود. همزمان با برخورد آن گلوله به سنگر بی سیم چی او پرید از روی سر من و پشت سرم افتاد برگشتم که ازش بپرسم چی شده دیدم سینش شکافته و نفر پشت سر من هم گردنش کاملا شکافته و هر دو آنها براثر ترکش آن گلوله شهید شدند و من که بین آن دو به فاصله نیم متر نشسته بودم کاملا سالم ماندم و از فیض شهادت بی نصیب ماندم و ما بلند شدیم و زخمیها را با برانکارد بردیم.

هنگام پذیرش قطعنامه شما کجا بودید؟

قبل از پذیرش قطعنامه بچه هایی که همیشه با هم به جبهه می رفتیم گفتند که می خواهیم به جبهه برویم و تو هم آماده شو، من که آن روزها درگیر مسابقات ورزشی بودم و با تیم منتخب فوتبال آموزشگاهی قصد شرکت در مسابقات کشوری را داشتیم به بچه ها گفتم شما بروید و من بعد از اتمام مسابقات به جبهه می آیم ما درگیر مسابقات کشوری بودیم که خبر آمد که آتش بس شده و جنگ تمام شده است.

پس از جنگ چه کردید؟

جنگ سال ۶۷ تمام شد و من سال ۶۸ به خدمت سربازی رفتم و زمان بین آن را  به ورزش مشغول بودم.

دوباره خدمت؟ پس از ۱۸ ماه حضور در جبهه؟

بله سال ۶۸، ۶ ماه در ژاندارمری خدمت کردم و تجربه خدمت در ژاندارمری هم دارم.

خوب بعد چی کار کردید؟

در سال ۶۹ در بنیاد جانبازان مشغول به کار شدم و چند سال بعد به خاطر تعدیل نیرویی که داشت از بنیاد جدا شدم و در سال ۷۶ به استخدام گمرک گناوه در آمدم.

از وضعیت تحصیل خود بگویید؟

من چون مدرسه را رها کردم و به جبهه رفتم ۱۰ سال عقب ماندگی تحصیلی داشتم یعنی باید سال ۶۳ دیپلم می گرفتم سال ۷۲ دیپلم گرفتم.  و بعد از استخدام در گمرک در رشته امور گمرکی ادامه تحصیل دادم و حالا هم در خدمت همشریان عزیزم هستم.

فکر می کنید تا کی لازم است که رزمنده باقی بمانید؟

ما تا زنده ایم رزمنده ایم ولی متاسفانه خیلی از رزمنده ها از یاد رفته اند و سپاه باید بهای بیشتری بدهد و بیشتر از رزمنده ها یاد بکند همیشه بسیج را دوست داریم و راه امام خامنه ای که همان راه امام خمینی است را ادامه می دهیم.

مسئولیت تان در زمان جنگ سنگینتر بود یا الان؟

هر زمان مقتضیات خاص خودش را داشت آن موقع جنگ فیزیکی بود و حالا جنگ فرهنگی حداقل وظیفه مان این است فرزندانمان  با فرهنگ اسلام رشد کنند و در فضای اسلامی و دینی تکامل بیابند. و وظیفه دیگر حفظ نظام و انقلاب است و آنجا که حضور نیاز است باید حضور پیدا کنیم و فرمان رهبر را به خوبی اجرا کنیم و همچنانکه زیر سایه رهبر توانستیم در مقابل تحریم اقتصادی دشمن استقامت کنیم.

وظیفه شما در قبال شهدا چیست؟

ما که بازمانده جنگیم باید راه شهدا را برای مردم و جوانان تشریح کنیم و هدف آنها را به جامعه بفهمانیم. الان هم باید از خاک و ناموس خود دفاع کنیم و راه آنها را ادامه دهیم ولی جنگ حالا دیگر نظامی نیست بلکه جنگ فرهنگی و اقتصادی است و باید در این جنگ طوری بجنگیم که پیش شهدا رو سیاه نشویم. و در مورد مسائل اقتصادی باید صبر پیشه کنیم.

برای این کلمات یک کلمه یا یک جمله بگویید:

پیشانی بند: تاسی جستن از ائمه و مقدسات دینی

فانسقه: کمر همت بستن(من هنوز فانسقه زمان جنگم را دارم)

ولایت فقیه: استمرار خط انبیاء

خاکریز: پناهگاهی برای دفاع از میهن

شهید سعیدی: اسطوره

کنسرو: تعذیه زمان سخت

چفیه: نشانه

هشت سال دفاع مقدس: هشت سال ایثار

فاو: خاطرات بیاد ماندنی

خرمشهر: شهر خون، شهر مقاومت، شهر محمد جهان آرا

امام خمینی: پیشوای جهان اسلام

پوتین: پای افزار حماسه

حرف آخر: دوست دارم دوباره رزمندگان دوره هم جمع شوند و خاطرات جنگ را زنده کنم و دیگر اینکه قصد دارم یک سایتی درست کنم و خاطرات رزمندگان را در آن بگذرام.

  1. حسين كردگار رزمنده 8سال دفاع مقدس

    چراسپاه و صداوسیمای تصویراعزام کاروان رزمندگان استان بوشهرمربوط به ۸سال مقدس بصورت زنده پخش نمی کندخواهشمنداست که هرماه یکی ازتصاویررانشان دهندتادلاوریهای رزمندگان ازیادنرود

شما هم می توانید دیدگاه خود را ثبت کنید

کامل کردن گزینه های ستاره دار (*) الزامی است -
آدرس پست الکترونیکی شما محفوظ بوده و نمایش داده نخواهد شد -

خبر بندر | بندرگناوه، بندر دیلم، بوشهر