شما اینجا هستید

ادیان گردی » جستار چهارم:نمودهای کثیر، حقیقت واحد

اینبار میخواهم به بهانه جنگ، قتال و شهادت، برای شما از عالم صلح آمیز ادیان بگویم. داستانهای امروز بسیارند اما نکته نغز واحدی دارند که هدف من رسیدن به آن نقطه اشتراک است که همچون مشعل مقدس فروزانی که از دریا، کوه، جنگل، جنگ و نزاع و طوفان عبور کرده باشد، سینه به سینه از دینی به دین دیگر سفر کرده، اما هنوز و همچنان روشن و فروزان است.

داستان اول؛

در بین النهرین ایزدبانو ایشتر و دموزی عاشق هم می شوند اما اتفاقی برای دموزی رخ می دهد که باعث میشود به دنیای زیرزمین (دنیای مردگان) برود. ایشتر که دلتنگ اوست از پی یافتن دموزی به زیر زمین می رود. دموزی خدایای گیاهان و مظهر آفتاب بهاری و ایشتر الهه عشقورزی بوده، پس با غیبت ایشان از زمین، گیاهان خشک می شوند و انسان و حیوان دست از معاشقه و تولید مثل برمیدارند. مردمان به سوگ می نشینند و خبر به خدایان می رسد که چه بر سر اهالی زمین رفته است. پس به آرکیگال که خدای دنیای مردگان بوده امر میکنند که ایشتر را به زمین باز گرداند. آرکیگال بر بدن او آب حیات می پاشد اما ایشتر بدون دموزی حاضر به بازگشت نمیشود.

شرط او پذیرفته میشود و با بازگشت آن دو حیات، سرزندگی و سرسبزی به طبیعت و زمین بازمی گردد (تموز نام دیگر دموزی است و در ادبیات ما هنوز به معنای تابستان به کار می رود. ایشتر نیز در ایران نام آناهیتا به خود می گیرد و الهه مادر و نگهبان آبهای زمین و آسمان است).

داستان دوم؛

در آسیای صغیر در عهد کلودیوس جشن هایی به رسمیت شناخته شد که مظهر بازگشت اتیس بود. در هنگام سال تحویل درخت کاجی را می بریدند و آن را به معبد پالاتین می بردند. بُرّندگان درخت که با هم پیمان برادری بسته بودند درخت را مانند جنازه ای در نوار ابریشمین می پوشانیدند و بر گرد آن حلقه هایی از بنفشه می نهادند. این درخت کاج مظهر اتیسِ از هم دریده بود. اتیس مظهر آئین کهن کشاورزی بود و از فریجی ها به ارث رسیده بود. روز بعد روز ماتم بود. مردم روزه میگرفتند و در غم اتیس عزاداری می کردند و بعد آن او را (درخت را) به خاک می سپردند. ادامه مراسم تا چند روزی سرّی بود و طیّ آن اتیس به صورت جدیدی ظاهر می شد و به ایزدبانو سیبُل می پیوست. با تولد دوباره ی اتیس که همراه با نو شدنِ سال و آمدن بهار بود، مراسمِ سوگواری بدل به جشن می شد و این بار مردم بدن او را به رودخانه آلمو می بردند و مطهرش می کردند.

داستان سوم؛

در مشهد اردهالِ کاشان، بنای آرامگاهی وجود دارد که به امامزاده سلطانعلی فرزند امام محمدباقر (ع) منتسب است. او که گویا برای امر تبلیغ و به درخواست اهالی آن دیار به خاوه سفر کرده بوده، هنگام نماز به دست حاکم اردهال شهید می شود. بزرگتری یادگار و معجزه ی منتشب به ایشان (از میان کرامات پر شمار دیگر) آب چشمه ای است که می گویند وقتی ایشان از شمشیرزدن در نبرد خسته و تشنه شد، در دربندِ ازناوه از اسب فرود آمد و در آن محل بی آب و علف نوک شمشیر خود را به زمین فرو برد و در اثر این کار چشمه ای از زمین جوشیدن گرفت. این چشمه همچنان جاری و زیارتگاه اهالی آن سامان است.

اما مراسم قالیشویان که تنها مراسم مذهبی است که به تاریخ شمسی برگزار می شود (و یکی از وجوه احتمال ارتباط آن با مهرگان همین است)، در اولین یا دومین جمعه ی ماه مهر و با حضور جمع کثیری از اهالی فین و خاوه و گردشگرانِ پرشمار برپا می شود.

طیّ این مراسم اهالی خاوه قالی لوله شده ای را به یاد قالیچه ای که پیکر سلطانعلی را بعد از شهادت در آن گذاشتند و به نمادی از بدن مطهر خود او، بعد از انجام سوگواری به دست اهالی فین می سپارند تا بر دوش ایشان در میان همهمه جماعتی که چوبهایی به دست دارند و آن را به نماد جنگ با قاتلینِ این شهید عزیز در هوا میچرخانند، به چشمه ای آن سوتر برسانند. به گفته یکی از اهالی، ساکنین فین و خاوه تا قبل از آن با هم درگیریهایی داشتند اما در دفاع از سلطانعلی با هم متحد شدند و دعواهای قبلی را کنار نهادند. بر سر چشمه، اهالی فین بر روی قالی قطرات آب می پاشند که نمادی از غسل بدن شهید است و بعد از آن دوباره قالی را برمیگردانند و آن را به متولی امامزاده تحویل میدهند. در طول مراسم حاملانِ قالی به کرّات آن را بر سر دست بلند میکنند و شعار یاحسین سر میدهند.

بهرام بیضایی این آئین را بازمانده ای از نمایشهای در سوگ سیاوش می داند. برخی آن را به تیشتر (خدای باران) و جنگ او با اپوش (خدای خشکسالی) ربط می دهند و بسیاری همچون کتایون مزداپور و سیروس شمیسا به تبعیت از استاد مهرداد بهار آن را مرتبط با جشن مهرگان می دانند (و البته همچنان آن را نمادی از آفرینش و باززایی میدانند).نویسنده این سطور استناد به شباهتها به داستان دوم را به فرمایشات این بزرگواران می افزاید.

داستان چهارم؛

در روستای خوسف، از توابع خراسان جنوبی، هرساله در روز عاشورا مراسمی به نام بیل زنی برپا میشود. کشاورزانِ این ناحیه به طلب تیمن و تبرک برای محصولات خود در سالی که پیش رو دارند، بیلهای خود را به مراسم می آورند. ابتدا آنها را تک تک در ظرف آبی فرو می برند و سپس با شروع مراسم که با نوحه و سوگواری همراه است، همچون اهالی مشهد اردهال، بیلهای خود را در هوا بهم میکوبند. با این کار همهمه و غوغایی حاصل میشود که در اثر همراهی با اشعار عاشورایی، ذهن بیننده را به صحنه جنگ سال شصت و یک شمسی و به میدان کربلا می برد و به حاضران حق می دهد که خود را حامی امامِ شهیدشان در جنگ بدانند،خاصه آنکه تمامی دسته ها و هیئت ها به جانب تکیه ای روانند که نام قتلگاه برخود دارد.

مراسم مشابهی روز سوم بعد از عاشورا در بازار تهران برگزار میشود که تنها حضور زنان در آن جایز است. این مراسم به یاد تلاش زنان قبیل بنی اسد در دفن اجساد در صحرای کربلا برپا میشود و در آن زنان با در دست داشتن بیل و کلنگ و بر هوا گرفتن آن به صورت نمادین خاطره زنان قبیله بنی اسد را گرامی می دارند.

عکسها: محسن ملاح

پی نوشت اول:

مناسک تلاشی است برای زیستن دوباره ی یک واقعه در قالب تکرارِ نمادینِ آن. امید به بازگشت سرسبزی و جوانه زدن دوباره در دل آدمیان خاموش نمیشود.

پی نوشت دوم: 

اشاره به پرسفونه ی یونانی و از آن مهمتر رپیثوین ایرانی، بماند برای مقالی دیگر.

شما هم می توانید دیدگاه خود را ثبت کنید

کامل کردن گزینه های ستاره دار (*) الزامی است -
آدرس پست الکترونیکی شما محفوظ بوده و نمایش داده نخواهد شد -

خبر بندر | بندرگناوه، بندر دیلم، بوشهر