شما اینجا هستید

اخبار » گفتگو با خیاط برجسته و پیشکسوت دیلمی استاد عبدالرسول خلیلی ))

گفتگو از عباس امید

بن بستی قدیمی در نزدیک میدان امام حسین (ع) دیلم ، نرسیده به      حسینیه اعظم در خیابان شریعتی شمالی در مغازه ای بسیار قدیمی مشغول خیاطی است .

خبربندر: عباس امید: دوست خوبم آقا سعید سلیمانی چند روز قبل عکسی می فرستد از استاد و پیشنهاد گپ و گفتی دوستانه . شنبه سوم مهرماه ۱۴۰۰ را هماهنگ می کنیم که سری به خیاط قدیمی شهر  استاد عبدالرسول خلیلی بزنیم. و ایشان با روی باز می پذیرند .  متولد ۱۳۱۳ دیلم  است , خانواده ای هفت نفره (چهار خواهر و یک برادر ) و اصالتی بهبهانی دارد  از حدود ۱۲ سالگی وردست پدر که ایشان هم خیاط حرفه ای بوده اند به کارآموزی می‌پردازد .

     پدر ایشان استاد علی محمد در کنار دوخت پیراهن ، کت و شلوار هم آماده می‌کردند که آن زمان در نوع خود بسیار جالب بود  و  اهالی  دیلم  و لیراوی از ایشان که اصالتی بهبهانی داشته‌اند همیشه به نیکی یاد می کنند .

     استاد عبدالرسول دهه  چهل ازدواج میکنند و حاصل این ازدواج سه پسر و چهار دختر می باشد ، از همسر  ، فرزندان ، داماد ها ، عروس ها ، نوه ها و نتیجه ها   به نیکی یاد می کند .

  وقتی از خیاط های قدیمی می پرسم  از عزیزانی که در قید حیات نیستند اسم میبرد محمد ترک زاده (پدر یوسف)  ، حاج شیخ مرتضی سلیمانی ( پدر عبدالعزیز )محمد حسن دیلمی(پدر عبداله) صفا خلیلی( پدر حاج رحمان ) ، کربلایی مصطفی خاکپور   ، حاج آقا خلیجی ، غفار قنواتی ، حسین ملاحی ، حاج عزیز خلیجی ،

    حاج عبدالکریم یوسفی نژاد و حاج حبیب خلیجی  ، حاج جواد حقیقت ، حافظ  حقیقت و……

       به این لیست به یقین می شود افراد دیگری هم  اضافه کرد  که در قید حیات هستند(خدا حفظشان کناد) مثل آقایان حاج ابوالقاسم اخلاق ، حاج اسماعیل خلیجی ،

   رضا پیرو ، حاج رحمان خلیلی ، محمدعلی خلیجی ، محمد خلیجی ، حاج ابراهیم علی نیا و…..

   بعد از آموزش نزد پدر، در گود قصابخانه که امروزه محل آن میدان آخر راسته بازار کویتی در سمت راست نزدیک منازل آقایان حقیقت و خواجه فرد

    می باشد مغازه خود را راه اندازی می کند.  وقتی از گود قصاب خانه   می گوید  کمی فکر می‌کند و با دقت میگوید  :

  از بازار پررونق آن زمان می گوید ، خرید و فروش اجناسی که عشایر کوچ رو و اهالی روستاها برای فروش می آوردند .

      گندم ،  جو  ، چاری (نوعی ملات معادل سفید کاری امروز که به دیوارهای ساختمان ها میزدند و بوی بسیار خوبی  هم داشت) ، هیمه ، ذغال ، روغن حیوانی ، مرغ  ، ماست و…….. بعضی فروشندگان که از اهالی زیدون و قلعه گلاب بودند در مقابل دریافت مزد ، محصولات تجار منطقه خود را به گود قصابخانه می‌آوردند که کار آنان را    ((کادره ای )) می‌نامیدند .

  اهالی روستاهای لیراوی صبح به بازار می رسیدند و اهالی زیدون  عصر و بازار رونقی شایسته داشت .

   گاهی هم معاملات پایاپای انجام می شد مثال فروشندگان مواد مورد نیاز خود مثل چای ، لباس ،  قند و شکر و …… را دریافت می‌کردند و بعد از برداشت    گندم ،  جو  و محصولاتشان جبران می نمودند .

بعد از مغازه گود قصابخانه به یکی از مغازه های زنده یاد حاج اسداله صادقی پدر کربلایی نعمت اله صادقی( خدا رحمتش کناد )در راسته بازار کویتی ها نزدیک مسجد جواد الائمه (مسجدی که سالیان زیادی زنده یاد حاج جواد شیدا بانی آن بودند) امرار معاش می کند و  بعد از پیروزی انقلاب به مغازه ای در خیابان شریعتی شمالی در پاساژ زنده یاد حاج رضا دیلمی  کنار عکاسی شفیقی به کار می پردازند

و بیش از سی سال را آنجا میگذارند  .  با وجود بیش از هشت دهه از عمر ( خدا نگهدارش باد)هر سوالی  را به دقت جواب میدهد .

  با وجود گذر سالهای زیاد عمر باز هم برای به دست آوردن نان حلال تلاش  می‌کند .ضمن یاد از گذشته دیلم عنوان 

  می کند که دیلم آن زمان  از گود قصابخانه در انتهای خیابان شریعتی شمالی امروز ( محله بهبهانی ها ) تا مقبره سید محله هیرونی(جنوبی) کنار درمانگاه امام رضا(ع) فعلی امتداد داشته است . خیاطی چشمهایش را کم سو کرده است از سختی های کار می گوید از کمردردها و  درد های عضلانی  .

 استاد ده سالی را هم در کویت کار می کرده اند البته آنجا به شغل میوه فروشی مشغول بودند .     وقتی آقا سعید سلیمانی از بازی های دوران کودکی می پرسد ایشان از گنجشک گرفتن با تله ، ماهیگیری و دریا ،  بره بیو  ،   دیدوم بازی ، کلی(با کسره ک) و …. از بازی‌های قدیم یاد می‌کند که هر کدام در جای خود می‌توانند در پستهای جدا به آنان پرداخت . از یک بازی هم می گوید که امیدوارم بتوانم در آینده اطلاعات بیشتری از آن به دست بیاورم بازی – اکو جنگاله -(با فاتحه الف و  کسره ج )که یک نفر بزرگتر به نام دادا و چشم بستن نفری دیگر و……..    خواهش می کنم از  گذشته برایمان بگوید و باز  یاد می کند از پدر بزرگوار و همه خیاطان بازار دیلم .       اشک در چشمانش حلقه زده   و     می گوید از یک رنگ بودن ها  ،  یک دل بودن ها ، ارتباط‌های قوی بین مردم ، حفظ حرمت ها ،

    دلخوشی ها ، ساده زیستن ها ،   توقعات کم مردم ، دورهمی های فوق العاده و درون  کپر خوابیدن ها (سایبان هایی که برای استراحت با برش های درخت نخل درست می کردند) از آب شیرین آوردن با الاغ و مشک از منطقه تنوب( آبگیر ) و  منطقه‌ای که چاه توره ای خوانده می شد ( توره   : روباه ) منطقه ای در جاده دیلم به گناوه حدود ۵ کیلومتری در سمت راست جاده فعلی   از  نگهداری آب در هبانه ( کوزه های گلی بزرگ که در منازل استفاده می شد)  خنده ای می کند و  یادش به خاطره‌ای  می افتد  و نقل می کند :  از شبی که مادرم صدایم زد که برای آب بروم ، از کارخانه آرد زنده یاد منصور معتمد گذر کردم در حالی که سوار بر الاغ دو پایم یک سمت الاغ بود، نمی دانم چه حدود زمانی بود فقط نیمه شبش را  می دانم به منطقه تنوب(محل چاه های آب) رسیدم ،     هنوز همشهریان برای آب نیامده بودند از چاه  آب کشیدم و در مشک  ریختم و بار الاغ و راه افتادم به سمت منزل .  چه شبی بود آن شب  . در منزل وقتی آب را در هبانه ها  انتقال می‌دادم  ،صدای اذان صبح آمد مسیری حدود سه یا چهار ساعت را طی کرده بودم و صبح باز کار و تلاش و نانی حلال کنار زنده یاد پدرم .   

  تا نشسته ایم  و مشغول گفتگو مشتری هایی می آیند و به استاد  میگویند که شلوارشان چه کارهای تعمیراتی دارد تا ایشان زحمتش بکشد  ، دوخت شلوار کردی ، شلوار خونگی و کارهای تعمیراتی را همچنان در حال انجام دارد و هرچه آماده می شود در کیسه های پلاستیکی قرار می دهد که نام فرد در داخل شلوار گوشه‌ای نوشته شده است .برای انجام این مصاحبه از  سه عزیز بسیار ممنونم آقای سعید سلیمانی که همراهی صمیمی و پیشنهاد گپ و گفت دادند ، جناب آقای عبدالنبی ابراهیمی که با حافظه فوق العاده خود  توضیحات تکمیلی و  عالی  از گذشته دادند و آقا رضای عزیز (پسرم) که زحمت عکس ها را کشید

منبع : (هفته نامه صدای بندر شماره ۲۷۸ صفحه چهار)

شما هم می توانید دیدگاه خود را ثبت کنید

کامل کردن گزینه های ستاره دار (*) الزامی است -
آدرس پست الکترونیکی شما محفوظ بوده و نمایش داده نخواهد شد -

خبر بندر | بندرگناوه، بندر دیلم، بوشهر