شما اینجا هستید

اخبار » نوستالژی ترین شب مال قائد

نوستالژی ترین شب مال قائد
روز وصل دوستداران یاد باد یاد باد آن روزگاران یاد باد
کامم از تلخی غم چون زهر گشت بانگ نوش شاد داران یاد باد
سفرنامه ای یک روزه : مال قائد را بشناسیم
خبر بندر؛ محمد محبوبی:روستای مال قائد ، یکی از دهکده های توریستی بخش مرکزی شهرستان گناوه در ضلع شمالی شهرستان و با قدمتی به فراخنای تاریخ
گناوه واقع شده است . این روستا از شمال به باغ های سر سبز و خرم مرکبات و نخیلات و روستای قلعه حیدر و از جنوب به روستای مال خلیفه ، سربست و شهر گناوه منتهی می باشد . چون بر بلندی استقرار دارد ،کاملاً بر شهرستان گناوه مشرف است . این روستا دارای مردمی با فرهنگ و فرهیخته و در حال حاضر با جمعیتی قریب ۷۰۰۰ نفر یکی از پر جمعیت ترین روستاهای استان بوشهر می باشد . این روستا ، تعداد ۹ نفر شهید والامقام نیز نثار انقلاب اسلامی ایران کرده است . مال قائد ، روستایی است تاریخی با جاذبه های گردشگری . این جاذبه ها عبارتند از :
ساحل زیبای صخره ای ، غارهایی که با برخورد امواج خشمگین و خروشان دریا در ساحل ایجاد شده اند بطوریکه هرکدام چندین نفر را در خود جای میدهند . قلعه خان ، چاه زکی خانی ، آتشکده با کلوپناه ، پناگاه صخره ای و غار تو دیو و …


و امّا آغاز سفر :
شبهای خدا همه زیبایند و دلنشین ، پاکند و سراپا رهین ، با صفایند و انسانها با آنها عجین ، لیک ؛ لیالی دو شنبه شب ۲۶/۲/ ۱۴۰۱ مال قائد گناوه رخدادی بی بدیل و توصیف ناپذیر . واژه های با بار مثبت و خوش تعریف و خاطره ساز و سرور انگیز ، همگی در جدالند که هر یک در توصیف این شب و میزبانانش بر ذهن و زبان آیند و بر کاغذ منقش گردند . تبیین و تفسیر و تحلیل تکرار ناپذیر و نا شدنی اش بسیط است و کس ناشنید . گرچه شبی بود ، امّا ؛ سرگذشت و خاطرات سالیان مدیدی را در خود تجمیع داشت . خالق و بانی آن شب ، مردی از مردان خدا ، یار دبستانی ما ، حاج محمد عباسی مهربان و دلربا و بی ریا بود که قدرت جاذبه اش گل چینی از همشاگردیهای سنوات ۴۴ تا ۴۹ را به قریب و گذشت ۵۷ سال از ایام مدرسه و کلاس و درس و بازی و بچگی و جوانی ، بهترین و زیباترین دوران وصال عمر دوست را به دور هم گرد آورده بود . کاری عاشقانه و بس دشوار ، صد البته ، انجام آن را در قاموس بزرگ مردی با مرام و با فضل و فضیلت و کرامت ؛ چون حاج محمد عباسی آسانش یافتیم و به باوری دلباخته رسیدیم . سرانجام ثانیه ها در پس یکدیگر گذشتند و خالق زیبا ترین صحنه های ممکن ملاقات شدند . میزبان محترم و مکرم ، ابتدای قرار وصل یاران دبستانی و پیران دیر مغان امروز و معارفه یکدیگر را بعد از ظهری وصف ناپذیر و بیاد ماندنی ، مدخل ورودی گناوه از سمت شرق ، کنار رودخانه در جوار روستای گشوئی برگزیده بودند . اوج هیجان و شور و شوق و نشاط دیدار در وجود همگی شعله ور بود و آرام و قرار در هیچیک از میهمانان یافت نمی شد . پس از پایانِ میرائی ثانیه ها ، هر چند نفری از گوشه و سمتی خود را به تَل عاشقان رسانیدند . در لحظه دیدار ، همه با فریاد و تبسم و خنده باذوق و شَعَف ، چنان یکدیگر را در آغوش می فشردیم و بوسه های عاشقانه بر گونه های فرتوت و چروکیده هم می نواختیم که گویی مجنون لیلی را یافته است . در بعضی ها چهره و هیاکل تغییرات فاحشی داشت و در برخی دگر ، اندک رخ می نمود . دوستان به بنده نگارنده می گفتند ؛ چهره ات تغییر نکرده ولی از پا افتاده ای . میزبان ِقافله سالار پاک نیت و خوش سخنِ میهمانان ، از بدوِ ورودش به جمع ، صراحی و قدحی آبگینه بدست ، از مدعوین خویش با شربتی گوارا در حال پذیرایی بود و همراه مشارالیه ، یار خوش ذوق و صفتمان جناب یوسف رئیسی با ریختن نقل و نبات بر سر و اندام بچه های شیطان دیروز و مدیران و بازنشستگان امروز نهایت شکوه و عظمت میهمان نوازی میزبان را به منصه ظهور رسانید . زهی سعادت بر گرد آمدگان و لختی شرمندگی بر آنان که زبانشان الکن در سپاسداشت چنین پیشبازی می نمود .


بعد از دیدار اولیّه و پایان شناسائی های دلپذیر که زمانی طولانی و نوستالوژیکی را رقم زد ، میزبان با درایتِ جمع ؛ نخستین برنامه تدوینی خود را زیارت اهل قبور و یادمان یاران و هم بازیها و همکلاسیها و معلمین متوفای دیروز و امروز را در دستور کار قرار داده نسخه پیچید . همه ما مدعوین نیز با گشاده روئی و میل و رغبت از پیشنهاد دهنده ، راهی دیار گذشتگان از دنیای فانی شدیم . با حضور در دارالرحمه و با رهبریت حاج محمد عباسی ، نثار روح پر فتوح همه خفتگان در خاک قرائت فاتحه ای عمومی به جا آورده شد . آنگاه بطوری خاص بر مزار عزیزانی چون : منوچهر امیری ، (فوتبالیست ، بر اثر کرونا) ، حاج ناصر بستانی ( شهردار گناوه ، مبتلا به کرونا) مختار رستمی ( معلم) ، مرتضی رحیم زاده (معلم) ، سید صادق حسینی فرزند سید حمید حسینی ، حسن بیرسی( ورزشکار) و … خوانش فاتحه داشتیم و یادشان را گرامی داشتیم .
هر که آمد به جهان دست به دامان زد و رفت بر سر خشت عناصر دو سه جولان زد و رفت
قابل ذکر و شایان توّجه است که در این حالت ، حاج محمد عباسی با نطقی فصیح و بلیغ و شیوا و حزین در حول حوش زندگی و مرگ و یادمان یاران متوفا ، همراهان خود را به فیض عظما رسانید . در این مکان روحانی و تأمل بر انگیز و هشدار دهنده ، افرادی که جناب عباسی را همراهی می کردند عبارت بودند از : اردشیر محمدی باغملائی ، مسعود اسکندری ، محمود فخری ، ولی سوقی ، سید عمران حسینی ، یوسف رئیسی ، محسن بالنده ، محمد حیدری ، اردشیر اعتصامی ، حاج بهادر صفوی ، حاج محمد طهماسبی ، احمد رویین خوش و محمد محبوبی نگارنده سفرنامه .


با پایان یافتن زیارت اهل قبور ، دومین برنامه اجرائی میزبان ، دیدار از ساحل و پارک زیبای مال قاید با چشم انداری از دریایی فراتر از زیبایی در دستور کار قرار گرفت . با اسقرار بر آن ساحل و با جمع یاران ، لذتی زاید الوصف ، وجودمان را مسخر ساخت . مکانی که با همه تغییرات بهینه و فاحشی که در او شاهد و ناظر بودیم ، برای همگان ، سراپا خاطرات کودکی را از درون و برون خود مستطر داشت . در این مکان و جایگه ، عدهّ ای از دوستان قدیم را زیارت کردیم و از هر دری سخن گفتیم . آنها نیز از دیدار جمعی بسیار کهن ، متعجب ولی خرسند بودند . امّا ، اتفاق میمون مبارکی که به وقوع پیوست ، مصاحبت با جناب آقای محمد بستانی دهیار محترم و مردمی مال قائد بود . مشارالیه را مدیری مدّبر و پاسخگو ، توانمند و عاشق به کار ، متخصص و با تجربه در امر ساخت و ساز یافتیم . بیلان کاری از او پرسیدیم ، با صعه صدر و حوصله ای در خور تحسین و اخلاقی بسیار نکو ، کارهای اجرایی و انجام شده و آینده در دستور کار خود را به اکمل توضیح دادند که بسیار قابل توجه و امیدوار کننده می نمود ، آنهم به عبارت هشتاد پروژه . نامبرده ، به مردم مال قائد و شهر گناوه و همه گردشگران ، نوید بسط و توسعه زیبا سازیهای حرفه ای ساحل را در آتیه نزدیک میدادند . دهیار را مصمم و با جرأت و جسارت و آگاه در امور مدیریت شناختیم . جمع دوستان نیز ، این امیدواری را در خود زنده نگه داشته پذیرفتیم و در انتظار شاهکارهای این مدیر جوان در زمان می گذریم تا به حول و قوه الهی ، هنر چنین هنرمندی را بر زمین و ساحل شاهد باشیم . این همایش ساحلی خصوصی و طرب انگیز ، با صدای دلنشین و صوت آشنای اذان مغرب نیز گذشت و جهت انجام فریضه و اقامه نماز مغرب و عشاء وارد محله مال قائد گردیده به صحن و سرای مقدس مسجد علی بن ابیطالب مشرف گشتیم . پس از انجام مراحل مقدمات نماز ، میهمانان در معیت میزبان و در جمع مردم خدا جوی و نمازگزار روستای مال قائد ، با نظمی معنوی و روحانی به صف ایستاده نمازی به جماعت و به امام جماعت جوانی خوش سیما و با سواد و با صلابتی به بزرگی بزرگان ، بنام شیخ احمد بستانی با تحصیلاتی حوزوی و معمم ، به صحت و دقت لازم برگزار نمودیم . در نماز ، اقتدای به این جوان مؤمن و مقید و آگاه ، لذت و ثواب اخروی را بر همگان افزون ساخت ، تا هنگام خروج از مسجد ، همه یاران ، با ضمیری آرام و صفایی دل افروز به سمت بیت العزه حاج محمد عباسی جهت اسکان و استراحت و صرف شام روانه گردند که چنین شد . با راهنمایی های میزبانان به خانه باغ این عزیز و بزرگوار وارد گشته بساط نشستن و پذیرایی با چای و میوه و تنقلات ، به وفور و توقف ناپذیر به انجام رسید . علی رغم خطر و تهدید کرونا ولی با عشق و محبت و فراق چندین ساله که به وصل آمده همه را تحت الشعاع خود قرار داده به سلامت در کنار یکدیگر اتراق نموده محو تماشای پذیرایی بی نظیر میزبان خود بودیم و سرخوش از این فرصت و موهبت الهی . در این لحظات عارفانه و عاشقانه و مسخ درون خود ، دوستان به برخی از هم شاگردیهایی که امروز در خارج از کشور زندگی می کنند با توسل به قدرت و ابزار فضای مجازی ، با این عزیزان بصورتی تصویری تماس گرفته همه همراهان احوالپرس این دوستان قدیم شدند . در این زمان ، نوبت به بیان خاطرات سالهای پسین عمر فرا رسید و هر یک از مجلسیان ، با رجوع به قدرت ذهن و حافظه خویش خاطراتی از دوران دانش آموزی و تکیه کلام معلمان آن دوران را بازگو نموده بر لطف و صفای دور همی شبانه جوفِ میزبانی در اوج صداقت و یکرنگی ، زمان را به نیکی می گذرانیدیم
من ، که باشم که بر آن خاطر عاطر گذرم؟ لطف ها می کنی ، ای خاکِ درت تاج سرم
دلربا ، بنده نوازیت ، که آموخت؟ بگو که من این ظن به رقیبان تو هرگز نبرم
———-

عشقبازی کار هر حلاج دعوی دار نیست هر کمانی در خور طاق بلند دار نیست
شاخ طوبی سر فرو نارد به هر بی بال و پر هر سر شوریده ای بالا نشین دار نیست
پرده پوش خلق باش از صد بلا ایمن نشین تیره گردد از نفس آینه چون ستّار نیست . ( صائب)

در حالت خلسهِ عشق و نجوا بودیم که میزبان ، دستارخوان شامش را بگسترانید و میهمانان را به ضیافت شام فرا خواند . سفره با صفا ، رنگین بود و پر زنعمت . آنچه از اغذیه و اشربه و دوغ و ماست بهبهان و حلوای محلی سرده بُندو ، مرغ بریان با طبخی حرفه ای ، کوبیده خانگی با سلیقه ای بسیارسلطنتی و سوپ دلپذیر خوشمزه و بی نظیر ، سالاد فصل و ترشیجات و انواع سس فلفل و سبزی خوردن و .. و .. سفره را سنگین نشان میدادند . بزرگی دستارخوان را به توصیف و گستردگی دل و صفای حاج محمد شاهد بودیم که توصیف ناپذیر است . صرف شام نیز با هیاهوی خاطره انگیزی آغاز و به اتمام رسید و آنگاه نشستن در بالکن خانه سراپا رونق و صفای حاج محمد ، پایان سفر نامه یک روزه ما را رقم زد . پایان دیدار و سفر لذت بخش و یک روزه ، با رّد و بدل شدن عبارت زیبا و دعای پرمعنای (( خدا حافظی)) بود که بر زبان مبارک دوستان جاری می گشت و حاج محمد عزیز و مهربان را با تمام زحمات و خستگی خود و خانواده محترم و گرامی ایشان ، تنهایش گذاشتیم ، امّا فراموشش نخواهیم کرد . شبی پر ز راز و نیاز و نداهای عاشقان بود . واژه ها را به صف چیدن در برابر عزّ و خلوص نیت و بزرگی حاج محمد در پذیرش میهمانانش با جان و دل ، همه با خضوع و خشوع سر تعظیم فرو داشتند و قادر به ایستادگی در صف نبودند و فقط شکر نعمتش را بجا می آوردند و قدردانش بودند و بس . شکر نعمت ، نعمتت افزون کند . انشاء الله ، خداوند بر عزت نفس و کرامت و متانت و صلابت و جسارت و مناعت طبع و رزق روزی حاج محمد عزیزمان افزون کند .
ثنا خوان توام تا زنده ام ، امّا یقین دارم که حقِ چون تو استادی ، نخواهد شد ادا ، (عباسی)
(بیت از حافظ است)
اردیبهشت ۱۴۰۱
مهندس محمد محبوبی

شما هم می توانید دیدگاه خود را ثبت کنید

کامل کردن گزینه های ستاره دار (*) الزامی است -
آدرس پست الکترونیکی شما محفوظ بوده و نمایش داده نخواهد شد -

خبر بندر | بندرگناوه، بندر دیلم، بوشهر