صدای موذن بندر خاموش شد
محمد مظفری
خبربندر: در واپسین ساعات آخرین روز ماه صفر ودر روز شهادت امام روف علی بن موسی الرضا خبری پر از اندوه در شهر پیچید، خبر بسیار غم انگیز بود وناگهانی “صدای موذن بندر خاموش شد”
حاج حبیب کرمی را همه دوست داشتند، یک حاج حبیب بود و یک یک بندر، با حاج حبیب می شد تاریخچه شهر را مرور کرد، تاریخچه رویدادهای مذهبی را از دیرباز تا کنون، بارها پای صحبت های او نشسته بودم تا او از گناوه قدیم برایم بگوید، و او گفته بود که از جوانی عاشق خدمت به مردم بوده است، خدمت به مسجد ، خدمت به دین خدا، خدمت به اهل بیت، خدمت به عزاداران حسینی،
او گفته بود که از نوجوانی بر پشت بام مسجد جامع گناوه بانگ اذان سر میداده است، او گفته بود که شب های بسیاری در مسجد نبی، ندای الله اکبرش مردم را به مسجد کشانده است، او گفته بود. در روزهایی که خبری از بلندگو نبود درشب های ماه مبارک رمضان بر فراز بام حسینیه معتمدی مناجات می خوانده است، او گفت که هر شب آیین دیرین آبی بنوش را اجرا می کرده است، حتی در آن روزها و شب هایی که مامورین دولتی رژیم پهلوی هر گونه فعالیت مذهبی را ممنوع کرده بودند. و گفته بود آن ماموری که برای دستگیری ام آمده بود هم نشسته بود و با مناجاتم گریسته بود!
و ما هم گریسته بودیم ، همه اهالی بندر گریسته بودند وقتی صدای حزین و آسمانی ، آبی بنوش حاج حبیب را شنیده بودند.
یک بندر بود و یک چاوشی خوان
” برمشامم می رسد هر لحظه بوی کربلا… ”
صدای ملکوتی اش دلها را به کربلا می برد، به ظهر عاشورا، به قتلگاه ، به خیمه گاه به همراه کاروان اسرا تا شام
ظهر عاشورای حسینیه معتمدی با اذان حاج حبیب کامل می شد، با ندای قد قامت صلاه او بود که نماز ظهر عاشورا برپا می شد.
او موذن بندر بود،صدای ملکوتی حاج حبیب هر روز ظهر از مناره های مسجد جامع می پیچید، از بلندگوی مسجد نبی و تمام شهر را پر می کرد. باورش سخت است ماه رمضان پیش رو بدون صدای اذان و مناجات حاج حبیب، محرم آینده بدون چاوشی های او
بدرود مرد همیشه خندان، دلمان برای خنده هایت تنگ می شود، برای مهربانی هایت، برای احوال پرسی هایت، برای سوال جواب هایی که همیشه داشتی،
بدرود موذن بندر، چاوشی خوان ماه حسین، مکبر نماز های جماعت.
بدرود