شما اینجا هستید

اخبار » استاد شمسی زاده:عشق مردم مرا به زندگی بازگرداند
گروه : اخبار

سال ۹۲ خبر بیماری شاعر بزرگ هم اقلیمی استاد «ایرج شمسی‌زاده» موجب نگرانی خیل دوستداران این شاعر محبوب و مردمی شد. پزشکان متخصص با انجام آزمایشاتی بیماری را «سرطان» تشخیص دادند و از آن پس روند درمان استاد تحت نظر پزشکانی مجرب آغاز شد؛ روندی که دردهایی طاقت‌فرسا را در پی داشت. از شرایط استاد با خیر بودم که به یکباره در یکی از روزهای اخیر پیامی شادی بخش بر صفحه‌ی موبایل‌ ها حاوی خبر بهبود استاد شمسی‌زاده نقش بست و دیگر بار معجزه‌یی همین حوالی رخ داد. با انتشار این خبر مسرور کننده دبیر سرویس ادب و هنر ” پیغام” در تماس با شاعر سترگ‌مان گفت و گویی به انجام رساند که در پی می‌خوانید:
آغاز بیماری و تشخیص پزشکان
مهرماه سال ۹۲ به دلیل بالا بودن میزان قندخون، به توصیه‌ی آقای دکتر «خلج» بزرگوار ـ متخصص داخلی ـ در بیمارستان امیرالمؤمنین گناوه بستری شدم. در معاینات و سونوگرافی ـ که توسط آن دکتر گرامی انجام گرفت- مشخص شد که کلیه‌ی چپ من لبریز از سلول‌های سرطانی شده و به کبدم نیز سرایت کرده است. با پیگیری برادرزاده‌ی عزیزم آقای دکتر «احمد شمسی‌زاده» به منزل دوست نازنینم آقای «علیرضا سرداری» در اهواز رفتم. با بررسی‌های کامل آقای دکتر شمسی‌زاده، لزوم بیرون آوردن کلیه ی چپ تأیید شد. ایشان مرا به آقای دکتر «علیرضا تدین» ـ دوست و هم دوره‌ی قدیمی‌شان که پزشکی ماهر و شایسته است ـ معرفی کرد. سپس در شیراز با پیگیری آقای دکتر تدین، هم کبد من توسط آقای دکتر «راسخ» در فراپرتو RF و سوخته شد و هم کلیه‌ی چپ‌ام توسط آقای دکتر تدین بیرون آورده شد.
ادامه‌ی معالجات و روند شیمی درمانی
پس از آن جراحی دشوار، به آقای دکتر «نورانی خجسته» برای انجام مرحله‌ی «شیمی درمانی» معرفی شدم. در این مرحله از قرصی به نام Nexavar استفاده می‌کردم که درونم را مشتعل می‌کرد و مرا تا مرز جنون می‌کشاند و درد وحشتناک معده مرا تا آستانه‌ی قالب تهی کردن می‌بُرد. این قرص را به تجویز پزشک، ۱۴ روز در ماه استفاده می‌کردم. دارویی نیز قبل از این دارو به نام Zoloda مصرف می‌کردم که تقریباً عوارض‌اش مشابه همین قرص بود. در این مرحله وزن من از ۷۵ کیلو به ۵۰ کیلو رسید. پس از این روند رنجبار، زمانی که پزشک معالج‌ام خبر بهبود کامل را با من در میان نهاد، از شادمانی پنداری بال گشودم و در رؤیایی با شکوه به سمت دوستان و آشنایان‌ام پرواز کردم. یکی از مهم‌ترین عواملی که باعث شد این بیماری طاقت فرسا را تاب بیاورم، مهرِ و همراهی مردمِ بزرگِ استان بود.

سپاس و قدردانی
از مهر ماه سال گذشته تا لحظه‌ی بهبود، تمامی پزشکان معالج‌ام ترکیب ارزشمند “دانش” و “تجربه”‌شان را بزرگوارانه و بی‌دریغ برای بهبود من به کار گرفتند. این بزرگان ارجمند حق عظیمی برگردن من دارند. از تلاش و زحمات‌شان سپاس‌گزارم و امید که پاسخ گوی الطاف‌شان باشم. در مقابل عظمت و بزرگی مردم شریف استان که مرا با یادآوری دوست عزیزم آقای «محمد افتخاری» در صدا و سیمای بوشهر مورد لطف و محبت قرار دادند و در برابر دوستان عزیزم از بوشهر، گناوه، برازجان و دیگر نقاط استان و خارج از استان سر تعظیم فرود می آورم. از اعضای خانواده و فرزندان و بستگان‌ام به ویژه همسر بزرگوارم، برادر و برادرزاده‌های بی‌نظیرم و نیز دوستان بی‌مانندم که با من همراهی کردند قدردانی می‌کنم. از آقای مهندس «حمزه‌ی افشون» که خانه و امکانات‌شان در شیراز را در اختیار من و خانواده قرار داد و نیز از دوست بی‌بدیلم آقای «هادی نصری استهباناتی» که با یاوری خویش مرا همراهی کرد و در گناوه از دوست و همراه قدیمی آقای «بهزاد بهزادی» که با تأیید خویش مرا برای تهیه‌ی داروی کمیاب آخرین، روانه‌ی تهران کرد، همچنین از آقای دکتر «الله کرم افتخاری» دوست و همشهری و استادی که روزی دانش‌آموز من بوده و زحمات تهیه و ارسال داروی کمیاب Nexavar را بر عهده گرفتند و تا روز آخر یک لحظه از یاری ایشان بی‌نصیب نبودم سپاس بی‌پایان دارم. از آقای دکتر «رمضانی» مدیر کل بیمه‌ی سلامت استان بوشهر که در تأمین دارو و دفترچه‌ی بیماری خاص از هیچ کمکی دریغ نکردند سپاس گزارم. از عزیزان گناوه‌یی، دانشگاهیان، شاعران و سایر اقشار ارجمند که برای من مراسم بزرگداشت بر پا کردند قدردانی می‌کنم. همچنین از دست اندرکاران رسانه‌های گروهی و مطبوعات وزین استان بوشهر و تمامی اهالی قلم و هنر و فرهیختگان این اقلیم کهن که نوروز مرا بهروز ساختند، به عیادت‌ام آمدند و حامل پیام مهرآمیز جناب آقای استاندار بودند سپاس‌گزارم.
عزیزان ا… اگر از همه نام نمی‌برم برای این است که مثنوی هفتاد من کاغذ شود و اگر موردی را فراموش کرده‌ام ناشی از این حس شعف و شادمانی است که شما سروران و بزرگواران را دارم و نیز به دلیل شور و هیجان ناشی از مهر بی‌دریغ شمایان. دوستدار همه‌ی بزرگوارانی که نام برده یا نبرده‌ام یا یاد کرده و نکرده‌ام؛ سپاس، سپاس، سپاس.
کلام ناگفته …
آن چه مرا به زندگی باز گردانده عشق شما مردم دیار جنوب است که همه‌ی تاب و توان من از آن سرچشمه گرفته و باعث شده برای همیشه به زندگی عاشقانه نگاه کنم. پیغام

گفت و گو: امید غضنفر

شما هم می توانید دیدگاه خود را ثبت کنید

کامل کردن گزینه های ستاره دار (*) الزامی است -
آدرس پست الکترونیکی شما محفوظ بوده و نمایش داده نخواهد شد -

خبر بندر | بندرگناوه، بندر دیلم، بوشهر