شما اینجا هستید

اخبار » دریا ، سهراب و ناکو

دریا ، سهراب و ناکو -غلامحسین دریانورد؛بچه های بوشهر با “ناکو “به مرکز آمدند و با داستانی غریب و نسیمی از جنوب دستی به سر روی تهران سرد و دود گرفته کشیدند و رفتند .آن ها قبلا با همین وسیله به کرمانشاه رفته و با آوا و نوای خود ، این شهر را به میهمانی قصه ای از دریای پارس برده بودند.
در سومین روز برگزاری جشنواره تئاتر بین المللی فجر ودر یک عصر زمستانی ، ودر فضای جلوی تئاتر شهر تهران ، صدها نفر در حلقه ای به قطر بیست متر گرد آمده بودند تا شاهد نمایشی باشند که قبلا طراحی صحنه و وسایلی که این طرف و آن طرف ریخته شده بود ، آن ها را کنجکاو کرده بود .این جماعت که پیر و جوان و زن و مرد و کارگر و کارمند و …را شکل می دادند هیچ سابقه ای از ناکو نداشتند .و شاید حتی نمی دانستند که خوردنی است و یا پوشیدنی و…اما آن ها می داتستند که امروز مهیمان بچه های جنوب هستند بچه های بوشهر و گناوه .و با مشاهده قطعاتی از یک شناور دریایی و چند دمام و وسایلی دیگر خود را آماده کرده بودند که سفری با طعم دریا را تجربه کنند .
انتظار این جماعت به طول نکشید که دریا و سهراب بازیگران و یا به تعبیری جاشوان ناکو از این کلمه رمزگشایی کردند . حالا جماعت تماشاگر می دانستند که ناکو نوعی لنج و شناور دریایی است که سینه دریا را می شکافد و در دل امواج سفر می کند و پیش می رود .اما این ناکو هوای کجا دارد که با کل و شعف و نوای شادیبخش نی انبان بدرقه می شود و در هاله ای از اسپند و بیت خوانی همچنان پیش می تازد .
نگاه که می کنی همه چهار چشم وبا دل و جان محوی تماشای این نمایش شده اند جایی که خانم بلور زاده و آقای احمدی نقش آفرینان این نمایش دارند قصه ی ناکو را روایت می کنند و نمایش می دهند که :
جنگ آغاز شده است و دامن همه را گرفته حتی ناکو که با ناخدایی پدر دریا به یاری رزمندگانی می شتابد که در جبهه های آبادان و خرمشهرد ر حال دفاع از مرزهای میهنشان هستند .ناکویی که حالا وسیله برای جابه جایی مهمات و تسلیحات شده است .دریا دختر جوان ناخدا نیز که تنها فرزند اوست نیز شانه به شانه پدر راه می آید و در این سفرها او را همراهی می کند . وپدر به چشم خود می بیند که چگونه دریا با دریادلی و لطافتی از جنس حریر رو در وی جنگ ایستاده است در مقابل جنگ افروزانی که چشم طمع به این گوشه از خاک میهنش دارد مقاومت میکند .ناکو که سینه ای فراغ و ستبر از سال ها تجربه و سفر دریایی دارد به خوبی با ناخدا و ودختر جوانش همراه می شود ناخدا که چند بار با مرگ دست و پنجه نرم کرده است و به خوبی می داند که ممکن است در این راه یعنی ایستادگی دربرابر دشمن جانش را از دست بدهد . نگران است .نگران دخترش و ناکو است که بعد از او چه کسی می تواند سکان این جهاز را به دست بگیرد .بعد از او چه سرنوشتی در انتظار دخترش است .
-“دریا مو دوست دارم تا زنده هستم عروسیت را ببینم . چرا جواب رد به خواستگارت می دهی از چه می ترسی . ”
و چه کسی است که نداند که دریا از تنهایی می ترسد از اینکه بعد از او پدرش تنها بماند .

IMG-20141006-WA0035
سهراب جوان که ساکن آبادان است سر می رسد و نه تنها ناخدا ودریا را که حتی ناکو را از تنهایی نجات می دهد . وچه خوب نوازندگان نمایش ناکوو با آواهای احمد قربانی فضا را برای اتفاقی به نام مراسم عروسی، شاد و سرزنده می کنند . این بار ناکو سرمست اتفاقی مبارک با همسنگارش و درحالی که عروسی به نام دریا در دلش جای داده است با او و تنی چند از اهالی بندر به سوی آبادان در سفر است .جنگ است و گلوله و بمب و موشک با کسی شوخی ندارد .اما زندگی باید کرد و با همین امید به زندگی است که می توان بر جنگ غلبه کرد و در سایه صلح به آرامش رسید .دریا ، ناخدا و ناکو حالا چنین دارند به مقابله با جنگ می روند با دستی خالی و اما سرشار از زندگی ، مالامال از عشق و شادی .حالا این امید به جماعت تماشگر که تعدادشان بیشتر و بیشتر شده است نیز سرایت کرده است . این را با لبخندهای که بر لبانشان نشسته است می توان حدس زد . و کارگردان و ناخدای اصلی ناکو با انتخاب موسیقی های به جا و نوازندگانی خوب توانسته است این احساس را هم برای جاشوانش و هم برای اهالی تماشگر ایجاد کند . دو شناور برای امری خیر یعنی بردن عروس به سرزمینی که در گیر جنگ است در حال حرکت هستند . تا اینکه سروکله کرکسانی سیاه پیدا می شود و گویا از آن بالا دوست ندارند ببیند که بر خلاف انتظارشان زندگی در این سرزمین همچنان جاری است .و این آنها را جری کرده است و به همین خاطر با شیرجه ها و بمب های خود همسنگار ناکو را مورد اصابت قرار می دهند.
و…
مظفری با اجرای این نمایش محیطی یک بار دیگر ثابت کرد که با داستانی ساده و صمیمی و البته با شناخت ظرفیت های فرهنگ مردم خود می توان نمایشی جذاب را برای مخاطبان خود رقم زد .او و همکارانش در این نمایش به خوبی و مثل یک نمایش خیابانی و با حلقه ای چند صد نفری که از مخاطبان نمایش خود ساخته بودند ، یک بار دیگر ارزش های فرهنگ مردم جنوب را به رخ کشیدند
کارگردان ناکو به خوبی از عرشه یک شناور دریایی به مثابه یک سن و صحنه نمایش استفاده کرد و به ما یادآور شد که عرشه و یا در اصطلاح محلی سطحه لنج چه حادثه ها و چه خاطراتی را در دل خود جای داده است که هر کدام می تواند نقطه شروع یک نمایش باشد .و سرگذشت و داستان ناکو و این شناور های چوبی که رنگ قهوهای سوخته شان از آنها یک شی بار ارزش و عتیق ساخته است همچنان ادامه دارد .همانند سر گذشت ناکوی بوشهری در سال ۱۳۴۸ که با برخورد با لنجی که به مقصد گناوه در حرکت بود شکست و غرق شد و خاطره ای تلخ به جای گذاشت و یا لنجی که در سال ۳۲ و در نزدیکی خور گناوه به گل نشست و شکست و چندین نفر طعمه امواج شدند . و حالا این ناکو که به تهران آمده است تا داستانی در دل جنگ برای ما روایت کند و …اما خوشبختانه ناکو پایانی شیرین داشت و آن رسیدن دریا به سهراب بود تا تماشگران ناکو بعد از پایان نمایش با خاطری خوش و درحالی که آواهای جذاب موسیقی بوشهر را زیر لب دارند، چهار راه ولی عصر به مقصد خانه خود ترک کنند .

بهمن ۹۳ غلامحسین دریانورد

شما هم می توانید دیدگاه خود را ثبت کنید

کامل کردن گزینه های ستاره دار (*) الزامی است -
آدرس پست الکترونیکی شما محفوظ بوده و نمایش داده نخواهد شد -

خبر بندر | بندرگناوه، بندر دیلم، بوشهر