فرهنگ شفاهی مقدمه ی فرهنگ نوشتاری است و این دو ارتباط و مفاهمه ای دوگانه با هم دارند. رنه ولک(Rene Wallk) نویسنده کتاب مرجع”تئوری ادبیات” فرهنگ شفاهی را شعبه ای از دانش توده می داند که پایه و مایه ی آثار بزرگ ادبی بوده است و به زیبایی شناسی نیز راه دارد. ریشه ی بسیاری از داستان های شاهنامه و خداینامه ها در روایت های شفاهی دهقانان، موبدان، نقالان و گوسانان بوده است. موبدان زرتشتی کتاب اوستا را از طریق سینه به سینه به نسل های بعدی منتقل کرده اند و می داینم که در علوم قرآنی نیز کسانی بوده اند که قرآن را حفظ بوده اند و به “حافظ” معروف بوده اند و در معرفی “حافظ” شاعر پرآوازه ی ما نیز به این نکته اشاره شده است. اما آنچه اهمیت فرهنگ شفاهی را در ایران چند برابر می کند موارد ضعف هایی است که از زاویه ی آن بر فرهنگ ایرانی وارد می شود و اتهام هایی از جمله نداشتن آثار مکتوب.
اینها به دلیل حضور یکطرفه ی فرهنگ شفاهی و چیره ی آن بر فرهنگ نوشتاری و عدم موازنه بین این دو بوده و الا مجموعه ی فرهنگ انسانی در تمامی طول تاریخ بشر از حضور مستمر هر دو بهره برده است. با این حال فرهنگ شفاهی از خصوصیت های دیرین فرهنگ ایرانی بوده است. دلایل ظاهرا محکمی وجود دارد که اقوام آریایی به دلیل کوچ گردی واجد خصوصیاتی از جمله نفوذ و تقدس فرهنگ شفاهی و گسترش پدرسالاری شده اند. در تقدس فرهنگ شفاهی همین بس که در ایران و هند فرشته هایی موکل بر کلام و گفتار وجود داشته و خط داده ای انسانی و گفتار داده ای ایزدی تلقی می شد. و این تقدس باعث شده که گفتار قوام و دوام یابد. این سابقه و چیرگی در فرهنگ یونان نیز وجود داشته و در آنجا نیز تا قرن ۷ پیش از میلاد چیرگی با فرهنگ شفاهی بوده است. هومر، که ادبیات غرب با او شروع می شود، یک خنیاگر دوره گرد نابینای بی سواد بوده و به گفته ی محقق آمریکایی میلمن پری(Milman Parry) حماسه های او شعر گفتاری(Oral Poetry) یا شفاهی بوده است و به هیچ روی شباهتی با شعر نوشتاری ندارد. همین هومر چنان تاثیری ژرف برفرهنگ و تمدن غرب نهاده که بزرگانش تا هنوز از او تاثیر پذیرفته اند. کسانی نظیر دانته، تنیسون، جیمز جویس و کازانتزاکیس.
ولی همین غرب با ظهور افلاطون با افکار و عهد شفاهی بدرود گفت و به ادب متکوب در قامت لوگوس دست یافت. هر چند غرب یک جامعه ناهمگون است ولی به هر حال قوت غالب غریبان از افلاطون به بعد سنت مکتوب و نوشتار بوده و احتمالا ظهور مکتب های امپرسینویستی، اکسپرسیونیستی، سوررئال و پُست مدرن هم نتوانسته به سنت نوشتار ضربه ای بزند و چه بسا دانش هایی نظیر مردم شناسی، زبان شناسی و فرمالیسم به تقویت آن هم پرداخته اند. در هند نیز همینطور است. هند هنوز اسطوره و فلسفه، سنت گفتار و نوشتارش را بدون تداخل و مزاحمت در هم حفظ کرده. حال چه اتفافی افتاده است که ما در ایران هنوز اندر خم همان کوچه ایم؟. اگر بگوییم انتظار نیست آن اتفاقی که در غرب افتاده در ایران هم بیفتد باید گفت ما از صورت آنچه(در حالت امکان) قرار می بود در ایران بیفتد نیز اطلاعی نداریم. شاید تنها در داستان ها و رمان ها. برای ترسیم صورت امروزین شفاهی اندیشی ما باید گفت، نوشتار هنوز به قدرت گفتار نرسیده و حتی هنوز بزرگترین روشنفکران عصر حاضر ایران روشنفکران شفاهی هستند. آشنایی بسیاری از ما ایرانیان از متفکران بزرگ و حتی ایرانی نیز بیشتر به صورت شفاهی، از زبان این یا آن است و ما کمتر به خود زحمت مطالعه ی آثار این بزرگ را می دهیم. ظهور اینترنت نیز به این مسئله دامن زده و اینترنت و به ویژه وب از عوامل ترویج فرهنگ شفاهی شده است. روشنفکران و روزنامه نگاران ما علاقه زیادی به نوعی از نگارش دارند که به رونویسی از گفتار شفاهی شباهت دارد.در ارزش فرهنگ شفاهی، که بیشتر در گرو توجه به ادبیات عامیانه و فرهنگ مردم است، هیچ شکی نیست، ولی باید گفت فرهنگ شفاهی بیشتر حماسی و رو به اسطوره گی است ولی فرهنگ نوشتاری و مکتوب مبتنی بر تقویت استدلال و برهان، با چارچوب های عقلانی است و با توجه به نیاز تقویت رویکردهای فوق، توجه به فرهنگ نوشتاری از اهم واجبات امروز ماست.