این روزها در هر کوچه و خیابان شهر که می روی بوی عجیب عطر ی مشامت را می نوازد . عطری که بوی کربلا می دهد . هفته هاست که با خبر دار شدن مردم از میزبانی کبوتران حسینی کوچه و پس کوچه های شهر بیقرار بوی آنان بود . روزها و شبهاست کوچه های چراغانی شهر من چشم انتظار و بیقرار استشمام بوی ولایت بود . بویی که به شهر اکسیر حیات می پاشد.
حالا انتظارها به سرآمده و لحظه دیدار فرارسیده است . دیروز ۱۰ کبوتر خونین بال بر شانه های هزاران زن و مرد دیار من در کوچه و پس کوچه های شهر بوی عطر کربلایی شان راپاشیدند . وباز این شعار مرد و زنم دیار من بود که به گوش می رسید ( بر مشامم می رسد هر لحظه بوی کربلا…)
دیروز حماسه زنان و مردان شهر دریاها، دریایی از حضور بود .دریایی که چون خلیج همیشه فارس نیلگون فریاد قدردانی از فرزندان گمنامشان را فریاد می زد.
دیروز همه آمده بودند ،پیرو جوان ،زن ومرد ،بزرگ و کوچک اما …مادران خیس چشم شهرمن دیروز فرزندان بی نام نشانشان را تا گلستان شهدا بدرقه کردند . مادران بوشهری دیروز حق مادری را بر فرزندان شهید گمنامشان تمام کردند .
دیروز شهر من سراسر عطر کربلا بود.
