گفتوگویی منتشرنشده من کامی مالکی نوه بردار استاد حسین
قوامی(فاخته ای) از تهران روی خط لس آنجلس کالیفرنیا”با استاد
محمدرضا شجریان که برای درمان به آمریکا رفته بودند در استودیو
بل»ساعت۷:۵۲ دقیقه شب تهران***
یادش بخیر روزهایی که ما کاست های استاد #شجریان را میگرفتیم و گوش
میکردیم آن زمان۹سال داشتم ،خیلی از کسانی که امروز طرفدار استاد شده اند ،
آن ور آبی گوش میدادند و ما را مسخره میکردند که موسیقی صنتی گوش می
دهی حالا روزهائی که ما CDهای استاد را میخریدیم و گوش می دادیم آن هم چه زود
گذشت و استاد بزرگ از کنارمان رفت….
این گفتوگوی حاصل سه سال۳ماه وقط از سوی استاد است که در
تاریخ۱۳۹۶/۵/۳سه شنبه)انجام شد و در تاریخ /۷/۹۹۲۴مهر ماه نوشته را در
فایلهایم پیدا کردم و شروع به درست کردن مصاحبه کردم”
گفتم نوشتن درباره محمدرضا شجریان چون وصف خورشید کاری عبث و بیهوده
است؛او نهفقط خواننده و هنرمندی تمام عیار در آواز و موسیقی، خوشنویسی،
مبتکر و مبدع ساز و در واقع مجموعه مراد در هنر است که پدیدهای آسمانی و
موهبتی الهی برای فرهنگ ایران و ایرانی به شمار میرود.شجریان همان نغمهساز
باغ بیبرگی ماست؛ هم او که در این فضای فرهنگی،خود باغی آباد و پرثمر بوده و
هماره منبع امید و جوشش برای اهل هنر!
سترگی و استواری او چنان است که در پرتو شعاع نورانیاش هر ذرهای نمایان
میشود.
مباحث مطرحشده در این مقال،گزیدهای از ساعت ها صحبت از پای تلفن با این استاد
بیبدیل موسیقی و آواز ایران است…
با آرزوی سلامتی و بهبودی برای این اسطوره تأثیرگذار تاریخ فرهنگ و هنر ملی
ایران*که حاصل این گفتگو را در زیر میخوانید****
سلام میکنم به استاد گرامی و بسیار خوشحالم که بعد از این مدت طولانی تونستم
با شما از پشت تلفن برای اولین بار مصاحبه ای داشته باشم.استاد هم به من سلام
کردند و گفتن بسیار خوشحال هستم که نوه برادر استاد گرامی و بسیار عالی مقام
حسین قوامی با من این مصاحبه را انجام می دهند.
۱۵بهمن۱۳۲۶ به کلاس اول میرود و یک سال بعد به آموزش تلاوت قرآنکریم نزد پدر
میپردازد. در ۹ سالگی تلاوت قرآن را آغاز میکند و یک سال بعد این کار را در
میتینگها و اجتماعات سیاسی ان سالها ادامه میدهد.
در سال ۱۳۳۱ برای نخستین بار صدایش از رادیو خراسان پخش میشود. سال ۱۳۳۲
وی عنوان شاگرد ممتاز را در بین دانش آموزان مشهدی از آن خود میکند و سپس در
دبیرستان شاهرضا تحصیلات خود را پی میگیرد. همزمان در مسابقات فوتبال
دبیرستانهای مشهد هم حضور مییابد و در سال ۱۳۳۴ موفق میشود به تیم دانش
آموزی استان راه یابد.
شجریان در سال ۱۳۳۶ به دانشسرای مقدماتی در مشهد میرود و از همین سال
است که برای نخستین بار با یک معلم موسیقی به نام جوان آشنا میشود. پی گیری
جدی کار آواز سبب میشود تا در سال ۱۳۳۸ وی به اجرای آوازهایی بدون ساز ونیز
قرائت قرآن برای رادیو خراسان بپردازد. یک سال بعد شجریان دیپلم دانشسرای عالی
را میگیرد و به استخدام آموزش و پرورش در میآید و همزمان به تدریس در دبستان
خواجه نظامالملک بخش رادکان می پردازد و نیز با سنتور آشنا میشود.
آشنایی با سنتور این اشتیاق را در وی شدت میبخشد که با نت و فراگیری سنتور
نزد آقای جلال اخباری و شروع سنتور سازی و تحقیق برای بهتر کردن صدای سنتور
تجربههای خود درموسیقی را گسترش دهد.
شجریان در همین سال (۱۳۴۰) با دوشیزه فرخنده گل افشان در شهر قوچان ازدواج
میکند و مرداد ماه جشن عروسی میگیرند که حاصل این ازدواج آغاز یک زندگی
سی ساله و سه دختر و یک پسر(همایون) است.در سال ۱۳۴۲ وی از بخش رادکان
به روستای شاه آباد مشهد به عنوان مدیر دبستان منتقل میشود و در همین سال
فرزند اول وی (راحله) متولد و نیز وی موفق میشود که اولین سنتور خود را با چوب
توت بسازد.در سال ۱۳۴۴دختر دوم (افسانه) در مشهد به دنیا میآید که بعدها به
همسری پرویز مشکاتیان در میآید*از استاد تشکر کردم برای این
توضیحات»حال میخواهم اول از همه استاد کمی از آن ربنای معروف بگویند که
خیلی ربنای جنجالی شد؟
“بله ربنا “را من در سال ۵۸ برای مردمی خواندم که با اخلاص روزه می گیرندو نزدیک
افطار حال و هوای خاصی دارند و در واقع یک مناجات برای آنهاست./بعضی مخالفین
یک اقلیت قشری هستند که نمی دانند با چه چیزی مخالفند و همین ها کار ما را
مشکل می کند…
با توجه به این که خوشنویسی یکی از رشتههای هنری است که شما تا مقطع
بالایی آن را دنبال کردید و یکی از علاقهمندیهای اصلی شما محسوب میشود،
میخواستم ببینم از نظر شما ارتباطی بین آواز و خوشنویسی وجود دارد؟
هر هنری برای خودش شرایط و راه و رسمی دارد.در خوشنویسی نستعلیق، در یک
مصراع از شعر بیشتر از دو کشش نباید وجود داشته باشد، وگرنه کرسی خط به هم
میریزد و بدنما میشود. در آواز هم به همین شکل است. هنگام آواز اگر بخواهید
معانی شعر و واژههای یک مصراع را بیان کنید بیشتر از دو کشش واقع نمیشود در
غیر این صورت زیبا نخواهد شد. از این جهت این دو هنر به هم شباهت دارند. انعطاف
ارائه نتها در آواز، مانند همان دوایر خط نستعلیق است، مثل زیبایی «ی» که آن
ظرایف در آواز هم هست. بنابراین میتوان این دو هنر را به هم تشبیه کرد.
سبک و شیوه آواز شما نسبت به قدما – مثلا اگر اقبال آذر و طاهرزاده را در نظر
بگیریم – اگر نگوییم تحول اما قطعا تغییراتی پیدا کرده است. برای وضوح بیشتر سؤال
میخواهم مابازای آن را در خوشنویسی عرض کنم… مثلا اگر در عرصه خط اوج و قله
آن را که میرعماد است در نظر بگیریم سبکها و شیوههای جدیدی که در عین حال
ریشه در خط قدما دارند پدید آمده است. مثل خط استاد امیرخانی نسبت به خط
میر.آیا این تشبیه درست است؟
موافق نیستم چون موسیقی فراتر از هر هنر دیگری است.حال و هوا،زمانبندی و
خیلی چیزهای خاص خودش را دارد که در خوشنویسی نیست.
منظور من تحولات این دو هنر است.
تحولاتش خیلی بیشتر از این حرفهاست. تحولات آوازی که من نسبت به قدما ارائه
کردم خیلی تغییراتش بیشتر از خط آقای امیرخانی نسبت به میرعماد است.
مایلم بیشتر سلایق شما را در خط بدانم. شخصا چه نوع شیوهای را میپسندید؟
خط استاد امیرخانی واقعا عالی است، خط استاد اخوین و دیگر استادان را هم میپسندم.
شما به کدام سبک علاقهمندید؟
سبک میرزا غلامرضا را خیلی دوست دارم و به نظرم خیلی قَدَر است.
اما من به عنوان کسی که سالها خوشنویسی کردهام به شباهتها و ظرایف و
دقایق خط با آواز دقت کردهام و به همین سبب، با دیدن برخی خوشنویسیها، آوازها
یا صداهایی برایم تداعی میشود و بالعکس… لذا بشخصه آواز شما مرا به فضای
خط استاد اخوین میبرد!
آواز من به مراتب پیچیدهتر از این حرفهاست.
مقصود من تشبیه به لحاظ برداشت احساسی بود.آن برشها، وصلها، دندانهها،
دوایر… خیلی ظریف و حسابشده است و بیان، لحن و متر آواز شما نیز چنین
ویژگیهایی دارد و احساس مشابهی به مخاطب میدهد.
کاملا با خط آشنا هستم ولی اگر بخواهیم مقایسه بکنیم موسیقی پیچیدگیهای
بسیار بیشتری دارد.
اما شما در جایی گفته بودید خوشنویسی بسیار سختتر از آواز و موسیقی است.
هنوز هم به این حرف اعتقاد دارید؟
بله، خوشنویسی از موسیقی سختتر است، ولی سختتر از آواز نیست. در آواز
شما باید صدا را از درونتان بیرون بیاورید، این ساز [صدا] را یک سازنده نساخته که
خوشصدا باشد. از وجودتان باید صدا را بیرون بیاورید و شب و روز با صدا کارکردن
حوصله بسیار زیادی میخواهد و از آدم خیلی انرژی میگیرد. خوشنویسی آنقدرها
انرژی نمیگیرد. آواز بسیار سختتر است، باید در کوه و موقع سربالایی بخوانید تا
بتوانید از همه هوای ریه برای خواندن استفاده کنید. برای اینکه اگر در جایی دیدید
موسیقی نیمدقیقه طول میکشد، کم نیاورید.
خطاط هرگز اینقدر زحمت نمیکشد،خطاطی بهخصوص نستعلیق خیلی سخت
است ولی مانند آواز زحمت ندارد.در آواز وقتی اوج بخوانید روی تمام سلولهای بدن
فشار میآید انگار که بدن میخواهد منفجر شود.
در زمینه نوازندگی میدانید که نسل جدید از نظر تکنیکی نسبت به قبل خیلی
پیشرفتهتر و تواناتر شده است و در مقایسه با نسل پیشین برتری نسبی دارد اما چرا
این ویژگی در زمینه آواز مشهود نیست. دلیل این مسئله از نظر شما چیست؟
چون کار آواز به این راحتی نیست..مسئلهاش،خلاقیت و آهنگسازی در لحظه است
که هر کسی آن را ندارد. اکثرا ردیف را یاد میگیرند و دقیق مثل معلمشان میخوانند
ولی وقتی خودشان میخواهند آواز بخوانند نمیتوانند، چون آن خلاقیت را ندارند.
سالها زمان میخواهد که یک خواننده بتواند با شعر خوب برخورد کند و آن را خوب
بشناسد، شعر خوب انتخاب کند، ملودیها و تحریرها را هنگام خواندن مناسب انتخاب
کند. اینها همه از نکات مهم است.
این ضعف در کجاست؟در آموزش است؟
ضعف، هم در آموزش است و هم در خودشان. من دورهای به عنوان دوره عالی برای
گروهی از خوانندگان گذاشتم.آنها الان خودشان خیلی راحت میتوانند برای دو،سه
سال برنامه آواز طراحی کنند و بخوانند.گروه دیگری نزدیک به ۷۵ نفر متشکل از
خانمها و آقایان دارم.میخواهم در آنجا کالبد شکافی و طراحی آواز را به آنها درس
دهم.تا این دوره را نگذرانند نمیتوانند از خودشان آواز بخوانند.باید با این کلیدی که
دارم درِ خلاقیت آنها را بگشایم.
باید به آنها یاد بدهم که به چه شکل میتوانند جملهبندی کنند. اساس آواز را به آنها
بگویم و تا بعد آن چیزهایی که در یاد دارند به دردشان بخورد.آن وقت است که هر
چیزی را که شنیدهاند، میتوانند بسازند در صورتی که با الگویی که شنیدند فرق
داشته باشد.
کالبدشکافی آواز در هیچ جای دنیا سابقه ندارد. چون هیچ جا-مگر در کشور
جمهوری آذربایجان و اطراف ما-مانند ما آوازی ندارند که خلاق باشد و در لحظه خلق
شود. تاکنون چنین کلاسی به عنوان دوره عالی آواز یا کالبدشکافی آواز وجود نداشته
است.
ادامه این کلاسها چه زمانی خواهد بود؟
من سفری که پیش رو دارم وقتی تمام شود باید این کلاسها را تشکیل دهم.۲۰ تا ۳۰
جلسه طول میکشد تا این مباحث را کار کنیم. بعد دیگر خودشان باید تولیدکننده
باشند. آن هم کار هر کسی نیست و زمینه خلاقیت و تیزهوشی میخواهد و باید
آهنگسازی بکنند.
خواننده آواز باید کار نوازنده،خواننده و آهنگساز را همزمان انجام دهد.باید بتواند
بهتنهایی یک ساعت روی صحنه برود و آوازش را طوری بخواند که کسی متوجه نشود
ساز همراه او نیست. بچههای ما هنوز متأسفانه به آن مرحله نرسیدهاند؛نه این که
استعداد نداشته باشند، شاید نخواستهاند و پشتکار نداشتند. زندگی من کار روی
آهنگسازی و شعر است، تنها ردیف را روایت نکردم.
شما تصمیم ندارید ردیف آواز موسیقی ایران را ضبط کنید؟
خیر، تصمیم ندارم.
چرا ضرورتی در این زمینه نمیبینید؟
اگر ردیف را ضبط کنم، موسیقی را کوچک کردهام. بعد بر سر آن دعوا میشود که
فلانی یک چیز دیگری گفته است. این ردیفی که میبینیم نمونههای خوبی است که
ملودیهای معاصر موسیقی ما است و هزاران نمونه از آن را میتوان ساخت.
موسیقی ما دریای بیکرانی است که میتوان در آن چیزهای تازهای آفرید. من هرچه
آواز خواندم،نوع جملهبندیها و تحریرها و انتخاب شعرها خودش ردیف است. ردیف
برای چیست؟ برای این است که درست آواز بخوانند و دستگاهها را دقیق بشناسند و
فرودوفرازها را یاد بگیرند. هرکدام از آوازهای من برای کسانی که میخواهند ردیف را
دنبال کنند، درس است.
عدهای اعتقاد دارند در سالهای اخیر سبکهای آوازی و همچنین رنگ صداها کم و
خراب شده و اکثرا شبیه به یکدیگر میخوانند.به عبارتی غیر از شما الگویی برای آواز
ندارند؛شما چه نظری دارید؟
این مسئله هم به کسانی که آموزش آواز میبینند، بستگی دارد. خوانندههای خوبی
که کار تکنیکی داشته باشند و همه هم آنها را بپسندند کم داشتهایم. یا اگر کسانی
وجود داشتند، تدریسی نداشته و شاگرد تربیت نکردهاند. الان تصنیفخوانهای خوبی
در بین خوانندهها داریم اما به محض این که میخواهند آواز بخوانند، میبینیم چیزی
در بساط ندارند. آنها باید دوره آواز را ببیند والا ما صداهای خوب و رنگ صداهای خوب
کم نداریم. الان حدود ۱۰ نفر در تصنیفخوانی هستند که خوب هم میخوانند و فقط
شاگرد من هم نبودهاند. اما اگر کسی بخواهد آواز بخواند،حسابش چیز دیگری است.
درباره آواز و الگوی آن در زمان جدید کسی را نداریم ولی از قدیمیها کسانی هستند.
نظرتان درباره کسانی که تقلید گستردهای از صدای شما میکنند،چیست؟
یک بحث هنگام آموزش است که هنرجو را وادار میکنیم تقلید کند، مثلا اگر در
نقاشی معلم یک دست میکشد و میگوید عین آن را باید بکشید، در اینجا نباید
هنرجو پا بکشد! وقتی من به هنرجو درس میدهم، میگویم عین این را باید بتوانی
بخوانی. اگر این قدر گیرایی نداشته باشد که تقلید کند، نمیتواند موفق باشد.
خواننده باید خیلی سریع یاد بگیرد به همین دلیل من اول قوه دریافت و تقلید را بالا
میبرم که هنرجو بتواند با صدایش هر کاری که میخواهد انجام دهد. این را که گفتم
مرحله اولیه است. در مرحله بعد، باید سبک دیگران و شیوههای مختلف را کار کند.
خودم هم از همین راه رفتم و همه شیوهها را کار کردم. تمام آوازهای بعضیها را و
چند آواز بعضی دیگر را کار کردم و شیوهشان را شناختم از مجموع اینها در من یک
«شجریان» درست شد. اینها هم باید همین کار را بکنند و در حیطه یک خواننده گیر
نیفتند. فکر نکنند اگر با شجریان کار کردند، نباید نزد کس دیگری کار کنند، این اشتباه
است. باید سبکهای دیگران را با دقت گوش کنند و فرابگیرند، همینطور ساز گوش
کنند تا جملهبندی یاد بگیرند، شعر بخوانند و… یعنی باید زندگی کنند و با آواز معاشقه
کنند تا بعد از چند سال اتفاقی بیفتد. اگر فکر کنیم بعد از چهار، پنج سال یکدفعه
نابغهای در آواز پدید میآید، اصلا چنین چیزی درست نیست. میتوانند صدای خوب با
تحریر خوب داشته باشند اما فقط یک صدا دارند و طراحی آواز نمیتوانند انجام دهند.
الان صداهای بسیار خوبی هستند اما نمیتوانند حتی طراحی سادهای کنند. ما
میخواهیم یک مجموعه دربیاوریم که همه چیز را کامل داشته باشد.
آیا کارگاه شما به دنبال همان مجموعه است؟
بله؛ وقتی اینها تمام شد، هنرجو دورههای متعددی پیش رو دارد، باید جامعهشناسی
بداند، با ادبیات آشنا باشد تا بیاموزد که شعر را در کجا بخواند و همینطور خیلی
چیزهایی که خواننده آواز به آن نیاز دارد. خواننده تصنیف به اینها نیاز ندارد، فقط باید
ریتم را بشناسد و تکنیکی داشته باشد و نیازی به معلومات آنچنانی نیست.
در مورد بحث کارگاه آوازی حضرتعالی نکتهای مورد سؤال است. امروزه بسیاری از
افرادی که در کارگاه شما حاضر میشوند، خود را «شاگرد استاد شجریان» میدانند؛
در حالی که مفهوم«شاگرد استادی»در هنر چیز دیگری است و کسی که سالهای
متمادی از محضر یک استاد بهره برده، میتواند خود را شاگرد بنامد. همین مسئله
باعث میشود اگر این شاگردان کارگاه آواز کاری انجام میدهند، اینطور تصور شود
که مورد تأیید شماست. لطفا نظر خودتان را در این مورد بفرمایید.
شاید این شاگرد حق دارد خودش را شاگرد من بداند!دروغ هم نگفته است. اما وقتی
خودش را شاگرد من معرفی میکند، باید از عهدهاش هم بربیاید و نشان دهد که در
آواز چه کار میکند. باید خودش را یک طوری توجیه کند و بگوید در ابتدا شاگرد من
بوده.نه این که حرفهای نادرستی بزند مثل این که استاد من را بهعنوان بهترین
شاگرد پذیرفته است. اگر قرار باشد از اسم من برای توجیه و مطرحکردن خودش
سوءاستفاده کند، خیلی زود از جامعه تودهنی میخورد.
آیا جامعه این تشخیص را خواهد داد؟
تشخیص جامعه در درازمدت درست است ولی بعضی از نزدیکان در کار خوانندگی
گاهی اوقات حرفهای عجیبوغریبی میزنند که آدم فکر میکند این افراد حسادت
میکنن. ولی به هر حال در هر کلاسی مثلا در دانشگاه پزشکی هم که بروید،
دانشجویان از سال دوم همدیگر را دکتر خطاب میکنند؛ در حالی که چند سال مانده
تا دکتر شوند. در کلاس من هم این افراد زحمت کشیدهاند و خودشان خوب میدانند
که چقدر تغییر کردهاند. زمان زیادی را باید صرف کنند تا بخواهند روی پای خودشان
بایستند و تولیدکننده باشند. تا دوره عالی را تمام نکنند، نمیتوانند تولیدکننده
باشند.فعلا باید همیشه چیزی را از بَرکنند و از این و آن سرهم کنند و بخوانند و این
طور آوازخواندن نمیشود. این افراد در حال حاضر در این اندازهاند که با همه
استعدادی که دارند، باز هم استعدادشان از من بیشتر نیست. من میدانم که یک
جای کار میلنگد و هنوز نمیتوانند روی پای خودشان باشند. وقتی سه، چهار کار
بیرون بدهند، کفگیرشان ته دیگ میخورد و معلوم است کارشان تمام شده است.
پس باید دوره عالی را ببیند، تا من خلاقیتشان را به کار بیندازم و دهها نکته در کار
آواز را تعلیم دهم، تمرینشان دهم و وادارشان کنم که فکر کنند. بعد از چند سال
میتوانند بگویند خوانندهای هستند که تولیدکننده هستند و ۱۰ جور برنامه میدهند
که دوتای آن هم مثل یکدیگر نیست اما الان هیچکدام در جایگاهی نیستند که ادعا
کنند که شاگرد شما هستند و به همین دلیل باید همه آنها را قبول کنند.دروغ هم
نمیگویند،شاگرد من هستند و چهار عکس هم در کنار من گرفتهاند ولی باید
صبر کنند بعد از دوره عالی.همه اینها هم نمیتوانند دوره عالی را ببینند.
در دوره عالی خلاقیت اینها را به کار میاندازم که تولیدکننده باشند، یعنی طراحی و
آهنگسازی انجام دهند. یک خواننده آواز باید در این حد باشد. برخی از بچههای ما
ادعاهای خیلی بیربطی میکنند که هنوز در آن جایگاه نیستند.
آینده آواز کمی مبهم به نظر میرسد ولی شما قبلا گفته بودید جای نگرانی نیست.
جای نگرانی از این نظر نیست که نمونه خوب آواز در دستشان هست مگر این که
جامعه آواز را نخواهد. مگر این که جامعه نخواهد با شعر حافظ، سعدی و مولانا ارتباط
داشته باشد چون ما باید زبان همین شاعران را با آواز بیان کنیم. البته شعر نو هم
آمده و آن جای خود..با آن هم میشود کارهایی ارائه کرد. تکنولوژی و عوضشدن
زندگی مردم، بسیار در موسیقی و نوع آهنگها تأثیر دارد. مثلا اگر بخواهیم در آمریکا
آواز ایرانی بخوانیم نمیتوان این کار را به کیفیت اینجا انجام داد.چون شرایط آنجا
طوری است که به درد آواز اصیل ایرانی نمیخورد.باید در همین مملکت باشیم و
کمبودها و مشکلات را ببینیم تا آواز حس و حال مخصوص خود را داشته باشد. این
آواز زاییده فرهنگ همین جغرافیاست. اگر فرهنگ جغرافیا عوض شود یقین بدانید که
نوع آوازها هم کمکم بدون اینکه متوجه شویم عوض میشود.
شما به اقتضای این اتفاقات در آن طرف مرزها هماهنگ میشوید؟
نه، من کار خودم را میکنم و پیام اینجا را به آن طرف میبریم.
واکنش آنها چیست؟
به هر حال تعداد کم است.به اندازه موسیقی پاپ نیست.البته من فرق دارم و
سالنهایم پر میشود ولی خیلیها اینطور نیستند.
شما تا چه حد به شانس اعتقاد دارید؟ یعنی اگر خوانندهای بخواهد در آینده پا جای
پای شما بگذارد،آیا باید شانس هم داشته باشد؟
خیر،با شانس که نمیشود.شانس تنها مربوط به بلیت بختآزمایی است.
اینها که دوره عالی را میبینند هم نمیتوانند به شما برسند. در این سالها و چند
دهه دیدیم که کسی به شما هم نزدیک نشده است.
باید بروند تلاش کنند و خودشان را برسانند. این شانس نیست.اگر به من نزدیک
نشدهاند برای این است که کار نکردهاند.آنطور که در حد دوره عالی باشد کار
نکردهاند.
برای همایون،فرزندتان این مسئله فرق دارد.برخی این برداشت را دارند که شما آن
چیزهایی که به همایون آموزش دادید به دیگران نگفتهاید.
استاد گفتند من هیچ وظیفه ندارم جوابگوی هر کسی در هر موردی باشم.
آیا همایون در حال حاضر از نظر آواز و طراحی آن به شما متکی است؟
همایون از روزی که خوانندگی را شروع کرد روی پای خودش بود.تمام کارهایش را
خودش انجام میدهد و از من هیچ کمکی نمیگیرد.از روز اول هم من گفتم خودت
کارت را بکن هر جا نیاز داشتی نظری میدهم اما در نهایت بگذار کار برود در جامعه و
نقد شود.
اما به هر حال که به همایون تعلیم دادهاید؟
بله؛البته که تعلیم دیده از ۱۰، ۱۲سالگی تعلیم آواز همایون شروع شد و با او تکنیک
آواز کار کردم.صداسازی را با همایون تجربه کردم که خیلی هم جواب داد و الان مثل
تکنیک من میخواند. خیلی از بچههای گروه من هم به همین تکنیک میخوانند.
شاگردی هم سطح همایون دارید؟
هیچ دو نفری را با هم مقایسه نمیکنم.البته تکنیکهای خوبی در آنها هست اما
خوانندگی، تیزهوشی و اعتمادبهنفسی میخواهد که باید آن را داشته باشند تا
بتوانند از چیزی که دارند استفاده درست کنند. من نمیخواهم به عنوان پدر از همایون
تعریف کنم ولی الحق چون تیزهوش است میتواند خودش را بهویژه در صحنه خوب
ارائه کند. هنوز این بچهها نمیتوانند در صحنه خوب کار کنند، هر وقت توانستند این
کار را بکنند آن وقت میتوان آنها را با همایون مقایسه کرد.
شما همایون را نقد هم میکنید؟
اگر لازم باشد گاهی اوقات نقدش میکنم. مثلا میگویم اگر خواسته باشد با یک فرد
دائم کار کند خیلی یکنواخت میشود. گاهی صحبتهایی با هم داریم.
درباره آوازش چطور؟
درباره آواز باید بیشتر روی بداههخوانیاش کار کنم. وقتی تصمیم بگیرد بخواند، کارش
را میکند اما هر چه در کار هنر بیشتر کار کند، بیشتر به دردش میخورد.جای دارد
همایون بیشتر کار کند.
آیا میتوانیم بگوییم همایون ادامه طبیعی مسیر شماست؟
بگذاریم راه خودش را برود تا ببینیم تا کجا میرود.
خیلیها دوست دارند بدانند شما ایشان را تأیید میکنید؟
فعلا همایون را گذاشتهام به عهده خودش تا تصمیم بگیرد. هیچ کاری به کارش ندارم.
خودش تصمیم میگیرد.
ممکن است راهنمایی نیاز باشد؟
اگر بخواهد من راهنمایی میکنم، فعلا آزادش گذاشتهام تا خودش تصمیم بگیرد.به
هر حال او خوانندگی را خوب بلد است، ولی این که آواز را چقدر دنبال کند، بستگی به
علاقهاش به آواز دارد درحالیکه شرایطش را دارد.
کسانی هستند که طبیعتا و به طور ذاتی و خدادادی صدای خوبی دارند، چقدر این
مسئله دارای ارزش است؟
صدا یک وسیله فیزیکی اولیه است که در آواز باید وجود داشته باشد، ولی باید تربیت
شود تا تربیت نشود راه به جایی نمیبرد.
شما در مراسم بزرگداشت آقای خواجهامیری (ایرج) درباره ایشان صحبت کردید و
نظری دادید.
درباره صدا و چهچههها نظر دادم.ببینید موارد مختلفی در کار خوانندگی وجود دارد.
«هزار نکته در این کار و بار دلداریست»و من فقط دو نکته آن را گفتم،سعی هم
کردم این دو نکته درست را بگویم.
این صدا و چهچهه اکتسابی است؟
هم ذاتی است و هم بخشی از آن تمرینی و بهدستآوردنی است.باید تارهای صوتی
مناسب هم داشت.این که چه چیزی ارائه میکند و دیدگاهش چیست،یک بحث دیگر
است.من در آن مراسم در مورد دو اصل مهمی که وجود دارد و مشهود است صحبت
کردم.
این دو نکته چقدر ارزشمند است؟
خیلی ارزش دارد و باعث میشود همه را به طرف خودش بکشد.اگر آن دو نکته [صدا
و چهچههها«وجود نداشته باشد، کسی دیگر به بقیه آواز گوش نمیکند. آن دو نکته
باید باشد،بعد باید ببینیم با آن دو، چه چیزی میخواهیم بیان کنیم و این نکتهای دیگر
است.اینکه چه چیزی ارائه میکنید،عطر صدا چگونه است، شخصیت چگونه است،
مسائلی جدا از تکنیک تحریر و چهچهه است.من درباره دو بخشی صحبت کردم که
همه به آن اذعان دارند.
این که شما را به کجا میبرد؟
آن یک بحث دیگر است. این که بگوییم صدا و تکنیک در خدمت چه چیزی است، آن
هدف چیز دیگر است. برخی اینطور میگویند که وقتی آن صدای بسیار خوب و ارزنده
در خدمت یک چیز درست و حسابی نیست، ارزش ندارد. شاید هم حرفشان درست
باشد؛ این بحث از نظر فرهنگی است. به هر حال اگر هم این توانایی در کنار نکات
دیگر باشد، تأثیر آواز خیلی زیاد میشود.
اگر این مسئله تشریح شود، خیلیها جواب سؤالشان را میگیرند.
بله متوجه میشوند.وقتی درباره جنس صدا و تکنیک و چهچهه صحبت میکنم همه
میدانند درست میگویم.برخی دوست ندارند و برخی هم دوست دارند که آن انتخاب
جامعه و فرهنگ است که چه چیزی دوست داشته باشد.من در کار و زندگیام سعی
کردم که همه اینها در خدمت هدف خیلی بالا باشد و جامعیت را در نظر گرفتم و دنیای
دیگری برای خودم داشتم و آن را دنبال کردم. ولی وقتی از من میخواهند درباره یک
شخص صحبت کنم، بهدنبال کاستیها و عیب آدمها نمیگردم. نکات خوب و مثبتش
را در نظر میگیرم و آنها را بیان میکنم.
برای خیلیها سنگین بود که فلانی چنین حرفی را زد اما این وظیفه من بود که این
نکات مثبت را بگویم.منتهی این مردم باهوش هستند و میفهمند که ما تا کجایش
گفتهایم.افکار بسته طور دیگری فکر میکنند. انسان باید فکرش را باز کند و همه
جوانب را در نظر بگیرد و درباره هر چیزی سر جای خودش صحبت کند.
شما همیشه به آینده موسیقی خوشبین بودید.
نسبت به دیدگاه جامعه به موسیقی خوشبین هستم.الان.و حتی تکنولوژی
مشکلاتی ایجاد کرده است استاد گفتند.مثلا امروز M.P.3همه آثار را به یغما میبرد و
هیچچیز برای تهیه کنندهها و هنرمندان باقی نمیگذارد. این یک خطر است که هنر
موسیقی را تهدید میکند، چون از نظر مالی تأمین نمیشود.
چه راهکاری وجود دارد؟
مردم باید این مسائل را مورد توجه قرار دهند.امروز بسیاری از شرکتهای تولیدکننده
سیدی تعطیل شدهاند.یک M.P.3به بازار میآید و خیلیها هم که از ضرر آن
بیخبرند، خوشحال میشوند که ۲۰ ساعت از کارهای فلان هنرمند را با۵هزار
تومان خریدهاند.این مسئله بزرگترین لطمه را به هنرمندان و تولیدکنندگان میزند.
وقتی تولیدکننده نتواند هزینههای خود را تأمین کند، به هنرمند نمیتواند دستمزد
دهد،وقتی هم دستمزد هنرمند کفاف زندگیاش را ندهد، دیگر هنر را رها میکند.
جامعه باید حواسش به این مسئله باشد. خودم هم دارم این مسائل را حس میکنم.
من۱۲سال است– یعنی از سال ۸۷ تا الان که سال۱۳۹۶-۱۰ سال است یک ریال از
بابت کنسرت و آلبوم در این مملکت درآمد نداشتم. حالا تا جایی میتوانم خودم را
اداره کنم اما خطر این مسائل وجود دارد، ولی یک جوان تازهکار نمیتواند خود را اداره
کند.شنیدهها حاکی از این است که پیشنهاد و توافق اولیهای به وجود آمده تا برای
صد نفر مجوز برداشته شود. قبلا این تعداد ۶۰ نفر بود ولی الان اسامی به صد نفر
رسیده است.
امیدوارم این قدر متحول شده باشند.اگر به نظر من باشد باید به همه افراد مجوز
داد.این جامعه است که سبک و سنگین میکند و حق انتخاب دارد.مگر این آقایان که
در این مملکت مدیر شدهاند،از سرزمین و سیاره دیگری آمدهاند؟اینها هم از همین
جامعه بیرون آمدهاند.من این حرف را قبلا هم در مصاحبه های قبلی گفتم و الان هم
در مصاحبه ای که شما انجام می دهید می گویم چطور شد که اینها میفهمند ولی
مردم نمیفهمند؟چرا»»»
اینها خودشان را تافته جدا بافته و عاقلتر از مردم میدانند؟ این مردم هستند که باید
تصمیم بگیرند فرهنگی را بپذیرند یا نه. خانوادهها خودشان بلدند چه کار کنند.
یک توجیه که در ممیزی وجود دارد این است که هر اثری منتشر میشود یک غذای
روحی است و ممکن است این غذا مسموم باشد. پس باید جلوی ورود غذای مسموم
به جامعه گرفته شود.نظر شما چیست؟
باید به آنها بگویم به شما ربطی ندارد که غذا مسموم باشد،شاید یک نفر بخواهد
غذای مسموم بخورد و خودش را بکشد.اما همه که این کار را نمیکنند.حالا این که
مگر توانستهاند جلوی غذای مسموم را بگیرند؟ موسیقی زیر زمینی از کجا درآمده؟
چون نگذاشتند مردم کارشان را بکنند و جلوگیری کردند موسیقی زیرزمینی بیرون
آمده و جلویش را هم نمیتوانند بگیرند. امروز دنیا دنیای دیگری است.
شما قائل به هنر سیاسی هستید؟
سیاست به تمام ارکان زندگی اجتماعی مردم ورود کرده است.در ایران همه چیز را
سیاسی کردهاند. حتی اگر در دکان نانوایی به وضعیت آرد هم اعتراضی بشود
میگویند کار سیاسی انجام شده است.حتی«ربنا»را یک دعای سیاسی کردند.این
سیاست است که به حق و حقوق هنرمندان ورود کرده است وگرنه هنرمندان کاری
به سیاست ندارند.
یعنی هنرمندان خودشان دوست ندارند وارد سیاست شوند؟
ابدا،سیاست است که به هنرمندان کار دارد و جلوی کارشان را میگیرد.
چه کار باید کرد؟
خواهش میکنم در این مورد دیگر نپرسید من دیگر درباره آن حرف نمیزنم.مردم باید در
این باره تصمیم بگیرند چه کار میکنند.یا آن کسانی که حق ندارند در کار مردم دخالت
کنند باید بفهمند که نباید سیاست را وارد همه ارکان زندگی مردم کنند.در آخر هم
خودشان خسته میشوند و هم مردم را از کار و زندگی میاندازند.همه چیز سیاسی
شده،موسیقی،ورزش،کتاب،فرهنگ و..سیاست و دولت باید در خدمت اینها باشد.
ولی قبول دارید که برخی هنرمندان در خدمت سیاست هستند؟
خیلی.اینها آدمهای بیچاره و بیمایهاند که به دنبال قدرت هستند.
پس میتوان گفت که هنرمندان باید سیاست را بشناسند ولی سیاسی نباشند؟
مسئله این است که یک بار شما در مبارزه با سیاست هستید و همه چیز را به نفع
خودتان و به نفع افکارتان دارید سیاسی میکنید.این کار خوبی نیست.بعد سیاست
کاری میکند که مردم را به مقابله با خودش دعوت میکند.چرا باید سیاست طوری در
زندگی مردم دخالت کند که مردم و هنرمند را به دعوا در مقابل خودش بطلبد.
این بینش بالای هنرمند است که موقعیت را بشناسد و بر اساس آن شعر و آهنگ را
انتخاب کند و همگام با مردم باشد.
یک وقت هست مردم زندگی عادی دارند و شما اگر بیایید حرف سیاسی بزنید
میخندند. وقتی سیاست برای مردم باشد حرف دیگری است؛ یعنی همه کار برای
زندگیدادن به مردم انجام میدهد. هنرمند هم چون جزئی از مردم است، از
برنامههایی که سیاست برای مردم و رفاه جامعه دارد بهرهمند میشود.
یعنی آنجایی که هنرمند تشخیص میدهد کاری به نفع مردم است باید وارد شود؟
وظیفه دارد حرف مردم را در مقابل سیاست بزند. بعضی از هنرمندها هم حاضر
نیستند این کار را انجام دهند.
آیا این عیب هنرمند محسوب میشود؟
نه عیبش نیست؛ میگوید دلم نمیخواهد این کار را بکنم، دوست دارم زندگی خودم
را داشته باشم. برخی دیگر هم نمیتوانند تحمل کنند و میگویند ما میخواهیم حرف مردم را بزنیم.
چندسالی هست که با سازهای ابداعی خودتان کنسرت برگزار میکنید. لطفا یک
ارزیابی از سازهای خودتان داشته باشید.
اگر همینها را بتوانیم خوب معرفی بکنیم که هنرمندان از این سازها استفاده کنند و
مردم بشنوند و خاطرهای برایشان ایجاد کند، مفید خواهد بود؛چرا که سازها را تهیه
میکنند و مینوازند و ارتباط برقرار میکنند.البته این زمان میخواهد.در این شش –
هفت سالی که این سازها را ساختم،متأسفانه در ایران به دلیل این که ممنوع الکار
بودم نتوانستم آنها را به صحنه ببرم. این سازها برای ایرانیها در داخل ایران ساخته
شده ولی هنوز شناخته نشدهاند. هرچند با این سازها در خارج از کشور کنسرت دادم
و سازها خیلی خوب روی صحنه خودشان را نشان دادند و هرکس شنیده بسیار لذت
برده است.البته جلوهکردن ساز به توانایی نوازنده بستگی دارد، چون ساز را نوازنده
معرفی میکند نه سازنده آن.من سالها نیاز به این صداها را تجربه و حس کردم و
بعد به سازسازی پرداختم که کاری بسیار وقتگیر و هزینهبر است و در کل کار
سختی است. ساز وقتی از کارگاه بیرون میآید و میخواهیم به صدایش بیاوریم باید
کلی وقت صرف کنیم تا به آن صدایی که میخواهیم برسیم. خوشبختانه این سازها
تا اینجا خیلی خوب خودشان را نشان دادند. از این ۱۵-۱۶ سازی که طراحی کردم و
ساختم، بعضیهایش فقط یک نوع دارند و هنوز ادامه ندادم. بعضی هم هر کدام
چهار، پنج نوع دارند که در ارکسترهای مختلف استفاده میکنم. نوازندگان خارجی
وقتی با این سازها برخورد میکنند و با آنها مینوازند خیلی از آنها خوششان میآید.
نوازندگانی از آمریکا، کانادا، اروپا و روسیه در گروه ما بودند که خیلی این سازها را
دوست داشتند و وقتی سازها را از آنها گرفتم، خیلی ناراحت بودند. زمان میخواهد
که مردم ایران این سازها را در صحنه ببینند و با آنها آشنا شوند. نوازنده هم باید با این
سازها ارتباط برقرار کند و هر سازی که به نوازنده میدهند، باید شخصیت آن را درک
کند و بداند چه نوع صدایی از آن در بیاورد و چه ملودیهایی با این ساز بهتر نواخته
میشود. برای مثال، اگر یک قطعه برای نی نوشته شده باشد، وقتی برای سنتور
نوشته میشود، تفاوت دارد. هنرمندانی هستند که سازهای دیگر مینوازند و
سازهای من را هم مینوازند اما باید با این ساز چند سال زندگی کنند و با فضای آن
آشنا شوند. بعد هم براثر زیاد نواختن و زیاد شنیدن از سوی مردم خاطره ایجاد شود.
سازهای من در ایران هنوز به جایی نرسیدهاند که خاطره ایجاد کنند و من منتظرم این
سازها روزی در صحنه باشند و مردم آنها را بشناسند.
آیا معتقدید سازهای شما نوازنده مخصوصی میخواهد یا نه؟
مثلا درباره ساز«ساغر»که نوازنده تار میتواند آن را بنوازد؛نوازنده نباید فکر کند این
تار است.بعد از چند وقت میبیند این ساز ملودیهای خاص خودش را میخواهد.
میتوان ملودیهای تار را هم با آن نواخت. پس این ساز وقتی لهجه خاصی دارد، باید
ملودیهای خاص خودش را پیدا کرد.
معتقدید از ابتدا این ساز را کسی فرابگیرد؟
هم میتواند از ابتدا یاد بگیرد؛ هم این که کسی که مثلا سنتور مینوازند، میتواند
تندر هم بنوازد ولی نباید فکر کند همان سنتور است، چون تکنیک و زمانبندی آن فرق
دارد و فرم مضرابزدنش کاملا تفاوت دارد. ساز «دل و دل» را مثل ویلن مینوازند
ولی ویلننواز ایرانی خیلی بهتر با آن ارتباط برقرار میکرده و میگوید خیلی ایرانی
است. وقتی یک چهارمضراب سهگاه یا ابوعطا مینوازند، خیلی آنها را راضیتر
میکند تا وقتی با ویلن مینوازند. چون این ساز پوست دارد که شرقیتر است و
احساس دیگری به نوازنده دست میدهد. تمام اینها در صورتی است که با ساز
بنوازند تا با ساز آشنا و دوست شوند. با ساز باید معاشقه کرد تا بتوان صدای آن را
خوب درآورد.پس نوازنده خیلی مهم است که ساز را چطور مینوازد و آن را معرفی
میکند. هنوز به علت این که من شش سال است که در ایران کنسرت ندادهام،مردم
ایران هنوز ساز من را درست در صحنه ندیدهاند…
در دنباله مصاحبه استاد گفتند؟
طی سالها فعالیتم در عرصه موسیقی شاگردان بنام و
برجستهای را آموزش داده ام حسامالدین سراج یکی از همین هنرمندان
است؛خواننده موسیقی سنتی و نوازنده سنتور و سه تار. سراج شیفته منش و هنر
استادش است و بیشک همین امر سبب شد آگاهانهتر و با علاقه بیشتری در
موسیقی آوازی قدم بردارد.او در مورد آشنایی و انتخاب شیوه آوازی استادش
میگوید: «آشنایی من با موسیقی به دوران خردسالیام برمیگردد. آن زمان ٨ ساله
بودم وصدای استادانی چون استاد حسین قوامی (فاخته ای) که بسیار برایم شگفت
انگیز بود را بسیار علاقه داشتم) و دیگر صداها را میتوانم از ایرج خاجه
امیری،اکبرگلپایگانی، محمودی خوانساری، عبدالوهاب شهیدی و دیگربزرگان آواز که
در برنامه گلهای رادیو پخش میشد و سبب شد علاقهمندی من به موسیقی و آواز
بیش از گذشته شود.ابتدا با نوازندگی به عرصه موسیقی وارد شدم، علاقه بسیاری
به صدای سنتوراستاد پایورداشتم وآموختن این ساز را درشهر اصفهان نزد استاد
سیروس ساغری دنبال کردم و بعد از آن به تهران آمدم و در محضر استاد پایور
نوازندگی سنتور را ادامه دادم. همچنین ازاستادان عزیز دیگر چون (پشنگ کامکار)
و(رضا شفیعیان) نیز دراین زمینه بسیار بهره بردم.
استاد شجریان شما در چند سال اخیر در گفته های تان به طور ویژه بر بحث سنت و
اصالت در موسیقی ایرانی تمرکز کرده اید. همواره عنوان کرده اید که اصالت هنر باید
حفظ شود اما سنت باید تغییر کند. گاهی نیز موضع گیری های تندی علیه سنت
داشته اید. از طرف دیگر آخرین سندی که از شکل گیری موسیقی ایرانی داریم، به
دوران قاجار بازمی گردد. یعنی زمان خیلی زیادی از شکل گیری آن نمی گذرد. با
وجود این به نظر شما آیا می توان از موسیقی ایرانی به عنوان موسیقی«سنتی»
یاد کرد؟
ابتدا باید تعریف مشخصی از سنت و اصالت ارایه دهیم. گام هایی که در گوشه های
مختلف موسیقی ایرانی داریم، تعیین کننده اصالت موسیقی ما هستند. مثلابرخی
گام ها تعیین کننده دستگاه ماهور هستند که خروج از آن گام ها، ما را از ماهور نیز
خارج می کند. این یک تعریف کلی از اصالت موسیقی ماست، اما سنت فرمی از این
اصالت است که جامعه در نسل های مختلف آن را به صورت های مختلف تغییر می
دهد. یعنی هر پدیده ای وقتی به جایی رسید که همه به سمت آن رفتند و به آن
گرویدند، شکل سنت به خود می گیرد. مثلابرخی سنت های عروسی که قبلاوجود
داشته، اکنون دیگر وجود ندارد اما به جای آن سنت های جدیدی شکل گرفته است.
ما اگر بخواهیم سنت های دو هزار سال پیش را حفظ کنیم و ادامه دهیم به آدم های
عقب افتاده ماقبل تاریخ تبدیل می شویم. جوانان در هر نسلی سنت های جدید
خودشان را ساخته اند. به این معنا که گذشته خودشان را آموخته اند و دیواری را
شکسته اند و از آن به بیرون جهیده اند. بر پایه همین هم سنت جدیدی ساخته اند. هر
زمانه ای بر پایه اصالت ها سنت های جدید خود را می سازد. ما نباید در سنت های
قاجار درجا بزنیم. چون جامعه هیچ گاه درجا نمی زند. موسیقی جامعه ای که با
سرعت زیاد پیش می رود، نمی تواند قاجاری باشد. متاسفم که بگویم بخشی از
موسیقی امروز ما هم به موسیقی پامنقلی تبدیل شده است و دوست دارد در رخوت
و آرامش به سر برد. این نوع موسیقی اکنون دیگر جوابگو نیست. جامعه امروز ما به
حرکت و تحرک نیاز دارد. جوان هایی هم هستند که امروز موسیقی پرانرژی را دنبال
می کنند. ضمن اینکه همین جوانی که با نوآوری موسیقی می سازد، سنت ها را هم
به خوبی می شناسد اما زمان به او اجازه نمی دهد که در سال های قبل حرکت کند.
به یقین جوان های ۳۰سال بعد هم سنت های فعلی را تغییر می دهند و سنت های
جدید می سازند. ما نمی توانیم روند تاریخی و فرهنگی و هنری جامعه را از آن
بگیریم. این حق جامعه و جوانان است که همه چیز را خودش انتخاب کند. باید به این
انتخاب ها احترام گذاشت. حالاعده ای بیایند و بگویند این راه فنا است. خیر؛ این راه
فنا نیست. این راه ارتقای بشر است که با سرعت دارد به زندگی خودش ادامه می
دهد.وقتی فرم زندگی عوض می شود در پی آن روحیات هم تغییر می یابد. اینها
چیزی است که کمتر به آن توجه می شود. وقتی سرعت زندگی بالامی رود، سرعت
موسیقی هم باید بالابرود. فردی که با سرعت حرف می زند، موسیقی اش هم
سرعت بالایی دارد. یا شخصی که یک خط در میان سخن می گوید، موسیقی ای
شبیه به حرف زدنش تولید می کند. من و برخی ها که سنت ۵۰ سال پیش را حفظ
کرده ایم، برای نسل های آینده این کار را انجام داده ایم. این کار را کرده ایم که از دل
آن سنت های جدید شکل بگیرد. پس موسیقی اصیل در هر زمانی سنتی جدید برای
خود تولید می کند. درست مثل چرخه کندوی عسل… با این تعاریف از سنت و اصالت
بله؛ می توان به موسیقی ایرانی پسوند «سنتی» هم اطلاق کرد.
استاد شجریان چه سنت هایی در زندگی شخصی خودتان وجود داشته که آنها را
شکسته و تغییر داده اید؟
زندگی شخصی هر کس تحت تاثیر جامعه ای است که در آن زندگی می کند. همواره
با آن پیش می رود اما درباره خودم باید بگویم امروز مطلقا آن آدم متعصبی نیستم که
در دوران جوانی بودم. همیشه گفته ام که تعصب، خامی است. از تجربه هایی که در
زندگی داشته ام، آموخته ام که آن تعصب ها به معنای خامی است. یعنی من فقط
یک چیز را بلدم و چیز دیگری نمی دانم. تعصب درست به این معناست که جلو تر از
بینی خودت را نبینی. اگر افق دید را کمی فراتر ببری، دیگر نمی توانی تعصب داشته
باشی. اگر واقعیت های جامعه را در نظر داشته باشی، دیگر نمی توانی متعصب
باشی. واقعیت هایی که در سیاست، فرهنگ و هنر و… وجود دارد. با تعصب بودن به
معنای جداکردن خود از دیگران و جامعه است. بنابراین نباید دگم بود باید واقع گرا بود.
تنها تعصبی که در زندگی دارم، این است که با آدم دروغگو نمی توانم زندگی کنم و
در این مورد اتفاقا دگم هستم. خودم هم هیچ گاه دروغ نمی گویم. انسان با هر
شکلی و هر دینی و هر ملیتی ارزش دارد. برای من سیاه و سفید یا ایرانی و
غیرایرانی با هر اعتقاداتی تفاوتی نمی کند. آنچه برای من مهم است، خود انسان
است. انسان که در هر لباسی ارزش دارد. من نیز خود انسانم و برای انسان ها ارزش
قایلم.اکنون با این طرز تفکر زندگی می کنم و پیش می روم، در حالی که در جوانی
اصلااین گونه فکر نمی کردم. تفکر فعلی من ناشی از تجربه هایی است که در زندگی
داشته ام. به خاطر همین است که اگر اکنون این موضوع را به یک جوان بگویی به
سختی قبول می کند، شاید هم نپذیرد اما به یقین پس از ۳۰ سال به تفکری می رسد
که من اکنون رسیده ام. بی غیرت نشده ام اما متعصب هم نیستم. معتقدم همواره
باید واقعیت ها را دریابیم، به آن احترام بگذاریم و با وفق دادن خود با این واقعیات
زندگی و حرکت کنیم.
استاد شما تکنولوژی را در این قضیه تا چه حد مؤثر میدانید؟
اینکه الآن جوانان دسترسی به چیزهایی دارند که شما آنها را به سختی بهدست
میآوردید، شاید آنها را به نوعی راحتطلب کرده..نه،مسئله راحتطلبی نیست.
اینطور نباید عنوان کرد که تکنولوژی باعث شده مردم راحتطلب شوند. شما یک
زمانی از اینجا تا مشهد را با کجاوه میرفتید، اما الآن یکساعته با هواپیما میروید.
این یعنی شما آدم راحتطلبی شدهاید؟ نه، تکنولوژی کاری کرده که انسان برای
رسیدن به منظورش وقت کمتری را صرف میکند. امروزه پای کامپیوتر مینشینی و
همهی کارها را برایت انجام میدهد. پس باید بگوییم همه راحتطلب شدهاند؟ نه،
اینطور نمیشود عنوان کرد. این راحتی برای این است که انسان بتواند وقت کمتری
صرف کند و به کارهای بیشتری برسد. امروزه تکنولوژی بزرگترین خدمت را به فرهنگ
و سیاست و چیزهای دیگر کرده است؛ ولی به شرطی که از آن درست استفاده کنیم.
تکنولوژی حق بزرگی به گردن جهان امروز دارد.
منظور من از این سؤال این است که امروزه جوانان به همه چیز بیشتر و راحتتر
دسترسی دارند و شاید آن اشتیاقی را که شما داشتهاید که ساعتها بنشینید پای
رادیو یا به صفحههای بیکیفیت گوش کنید،دیگر ندارند.مثلاً شما بارها گفتهاید که در
ماشینتان یک ضبط صوت کار گذاشته بودید و تصنیفهای آقای دوامی را اینطور
ضبط میکردید. اما امروز این آرشیوها بهراحتی در دسترس است.بله، من وقت زیادی
را برای این کار گذاشتم. آنها وقت کمتری خواهند گذاشت. چون این تکنولوژی در وقت
او صرفهجویی کرده و بهراحتی به چیزی که میخواهد میرسد. اما من نه، من با
بدبختی این چیزها را تهیه میکردم.
خب این موجب نشده که شور و اشتیاقی که شما داشتهاید، از این نسل بیشتر بوده
باشد؟
ببینید الآن هم هستند کسانی که شور و اشتیاق زیادی دارند. من مجبور بودم با
پشتکار زیاد به چیزهایی که نداشتهام برسم. بله، ما پدرمان درآمد، ولی الآن جوان
راحتتر میتواند به آن چیزی که میخواهد برسد و باید به مراتب این راه را بهتر از ما
برود جلو. یعنی اگر فرض کنیم که ما تا هشتاد آمدیم، او میتواند برساند به صد. ما
دیگر عمرمان اجازه نداد. امکانات ما در جوانی آنطور نبود که بتوانیم خیلی سریع
پیش برویم. ما خیلی کند حرکت میکردیم. ولی خب ادامه دادیم تا به اینجا رسیدیم.
جوان باید از این فرصت خوب استفاده کند. یعنی حواسش جمع باشد که وقتش را
بیهوده تلف نکند و از این تکنولوژی برای تعالی فرهنگ، افکار انسانی و … به نحو
احسن سود ببرد.
این را قبول دارید که انسان چیزی را که مشکلتر بهدست میآورد، بیشتر قدرش را
میداند؟
بله بله،این درست است. ممکن است جوان امروز قدر اینهایی را که بهراحتی به
چنگ آورده، نداند.
امروز میروند فولآلبوم وزیری یا طاهرزاده را هم میگیرند، اما اینکه چقدر از آن
استفاده میکنند، مهم است.
من با بدبختی مینشستم پای رادیو و یک چیزی را ضبط میکردم، قدر آن را هم
میدانستم. امروز هم جوانان با تکنولوژی به چیزهای مشکلتری دست پیدا میکنند
و قدرش را هم میدانند. نباید به این جوانها بدبین بود.
آیا موقع کنسرت و بهخصوص اجرای بداهه، با درگیریها، فشارها و استرسهای
روانی که میدانیم تنها مختص هنرمند ایرانی است و در جاهای دیگر دنیا رخ
نمیدهد، چطور کنار میآیید؟
به هر حال همهی اینها هست. این را هم هنرمندان و هم شنوندگان ما باید بپذیرند
که این مشکلات هست. از شرایط جوی و محیطی لحظه گرفته تا اتفاقات قبل از اجرا،
همهی اینها روی روحیهی هنرمند اثر میگذارد. هنرمند میتواند اینها را هضم کند یا
از آنها بهانهتراشی کند برای کیفیت کارش.
در مورد شما این فشارها به اجرای بهترتان منجر میشود یا اینکه ممکن است حال
لحظهتان را خراب کند؟
بستگی دارد چه اتفاقی افتاده باشد. جنس همهی این اتفاقات یک جور نیست.
انسان در مقابل اتفاقات گوناگون، واکنشهای مختلفی نشان میدهد. بستگی به این
دارد که تا چه حد میخواهی از کارت نتیجه بگیری و این نتیجه تأثیرگذار باشد. در
جهت آن نتیجهگیری و تأثیرگذاری، انسان شیوهی عملکردش در مقابل موانع فرق
میکند.
به این قسمت که خیلی جالب است اشاره میکنم وقتی همایون در تصنیف«گناه
عشق»از گیتار استفاده کرد، همه تصور میکردند که این کار از نظر شما کار
جسورانه و گستاخانهای در سنت موسیقی ایرانی باشد و با واکنش شما همراه
شود.اما برعکس،شما از آن استقبال کردید لطفا در این رابطه بگوید؟
موسیقی موسیقی است. مگر گیتار گناه کرده؟! چطور ویلن و پیانو در موسیقی
ایرانی هستند، حالا گیتار حرام شد و ضد ارزشها شد؟ نه، این تعصباتِ بیخودی را
نشان میدهد. زبان، زبان موسیقی است، حالا شما با هر سازی که میخواهی
ارائهاش کن. شما ببینیـد، مرتضی محجوبی پیانویی میزند که از هر ساز اصیل
ایرانی، فرهنگ و موسیقی ایرانی را بهتر بیان میکند. یعنی با یک ساز غربی به نحو
احسن حس و حال ایرانی را پیاده کرده. این شعور، استعداد و توانایی آن هنرمند را
نشان میدهد. چه اشکالی دارد که شما با گیتار یک کار خوب ارائه کنید؟ کسانی با
این کار مخالفت میکنند که یک سازی میزنند و میگویند چرا گیتار آوردید و مثلاً از
ساز من استفاده نکردید! همین آدم از نوازندهی دیگری که همین ساز را مینوازد،
صدتا ایراد میگیرد که تو چرا مثل من ساز نمیزنی؟ این آدم منفیباف در هر کاری
ایراد میگیرد. فراوان از این آدمها داریم. دست به قلم، دست به ساز، دست به آواز و
هر کاری میکنید، یک نظر مخالف میدهد تا خودش را بزرگ کند. اما کسی گوش به
این حرفها نمیدهد. من این نکته را خیلی زود درک کردم و برای هیچکس نسخه
نپیچیدم. فهمیدم که اگر بگویم، خودم را سنگ روی یخ کردهام! جامعه راه خودش را
میرود و جوان کار خودش را میکند. فقط باید راهنماییاش کرد که فرهنگت را حفظ
کن، درست حرکت کن، با مردمت باش، برای مردمت باش و … وگرنه این که چرا تار
نزده و گیتار زده، من روی این چیزها تعصب ندارم. چرا در آوازش چهچه نمیزند؟ خب
دلش نمیخواهد چهچه بزند! آوازش را درست میخواند، مهم نیست که چهچه
میزند یا نه. چرا از تکنیک دیگری غیر از من استفاده میکند؟ چون دوست دارد. من
هم آن زمان که شعر نو (پر کن پیاله را …) خواندم، خیلیها زنگ میزدند که «آقا!
شما چرا؟ از شما گذشته! و …»یک عده آدم متعصب که بعداً میدیدید همین آدم
دارد همین نوار را گوش میکند! فراوان بودند از این آدمها. شما تا یک کار جدید
میکنید، فوراً عدهای واکنش نشان میدهند. نباید ترسید و باید کار را درست انجام
داد تا کمکم جا بیفتد.
در عمر هنریتان کاری هست که کرده باشید و بگویید همین یک مورد برای من بس
است؟
نه،چنین چیزی ندارم. مجموعهی این کارها باید در کنار هم بررسی شود.
آیا لحظهی خاصی از آوازهاتان بوده که همیشه در ذهنتان مانده باشد؟
زیاد است. اما بهترین لحظات، وقتی بوده که من تنها در خلوت خویش برای خودم
خواندهام. حالا یا در کوه یا در ماشین و … اینها لحظاتی است که بیشتر اتفاق خاص
در آنها رخ میدهد و تمرکز بیشتری دارم. چون وقتی در کنار همکاران دیگر هستم، اگر
چه ممکن است یک اتفاق خوبی بیفتد که مرا به وجد بیاورد، اما زمان این اتفاق خیلی
کوتاه است. معمولاً کار همکارانم یا اتفاقات محیطی و »حس مرا بالا و پایین میکند.
البته صحنه و حضور مردم هم برای خودش جذابیت و کشش دیگری دارد.
استاد لطفا در یک مورد هم کمی توضیح دهید”من دربارهی اصطلاحی است که
همیشه بهعنوان امضای خود بهکار میبرید: «خاک پای ملت ایران؛ شجریان»ماجرای
این چیست و از کجا آمده؟
پیام من پیام انسانی است و همیشه انسانیت برای من اهمیت زیادی داشته است.
اما من با این مردم نفس کشیدهام و همیشه سرنوشتشان برایم مهم بوده است.
این است که همیشه دوست دارم بگویم«خاک پای ملت ایران؛محمد رضا شجریان
از استاد خواستم تا در رابطه با بازدیدی که در سال ۷۹ از مجموعه میراث جهانی گنبد
سلطانی داشتند،و دست نوشته ای که در همین مورد نوشتن بگویند؟
بله اینگونه گفتند من به نوبه خود حاضرم که به هر شکل که ممکن است توجه آگهان را
به این آثار که هویت تاریخی و فرهنگی، میشه جلب کنیم و بخواهیم که دست به دست
هم داده در ایران عزیز و آنچه که شایستگی تاریخ آن هست به جهان معرفی کنیم.
به نام خدا»»
همه جای ایران سرای من است»»
امروز پنجشنبه ۲۲/۱۰/ ۷۹ به اتفاق جمعی از دوستان تهران به دیدار از گنبد سلطانیه در استان زنجان آمدیم در حالت مرمت و بازسازی بود. و نسبت به چهار سال قبل که از این بنا دیدار داشتم کارهای تعمیراتی چشمگیری در حال شکل گیری است و جای خوشحالی است که شهردار محترم زنجان و بخشدار محترم و رئیس گنبد به فکر نگهداری و بازسازی به شکل اولیه گنبد باشند و دست کمک به سوی همه مردم ایران مخصوصاً مسئولین مملکتی دارند تا از ویرانی آثار باستانی جلوگیری به عمل آید در حفظ و حراست آنها بکوشیم. من به نوبه خود حاضرم که به هر شکل که ممکن است توجه آگهان را به این آثار که هویت تاریخی و فرهنگی، میشه جلب کنیم و بخواهیم که دست به دست هم داده در ایران عزیز و آنچه که شایستگی تاریخ آن هست به جهان معرفی کنیم جای آن دارد که از مسئولین محترم استان زنجان تشکر کنم و باز هم هم امیدوار باشم که در اصالت بنا و نقشهای آن مصر و کوشا باشند.سرفرازی بهر آرزوی من است”محمدرضا شجریان****
لطفا از رایان فرزند جدید کمی بگویید و این که آیا در کار شما کنجکاو می شود؟فکر می کنید روزی راه شما و برادرش همایون و خواهرش مژگان را پیش بگیرد؟
فرزندم رایان عشق است. عشق من در سن ۵۶ سالگی که در کمال شعور و درک و فهم از مسایل مختلف است. علم امروز ثابت کرده است که از نظر ژنتیکی بی تاثیردر فرزند نمی باشد. او از نظر خصوصیات اخلاقی به من حیلی شبیه است و مطمئنا از هنر او بی نصیب نمی ماند.من شخصا معتقدم که هر هنرمند و متفکری بی مثال است انسانهایی مثل خیام سعدی حافظ و من هر یک در مقطع خاصی از زمان آمده اند و دیگر شاید کم تکرار شوند.
از شرکت موسیقی دل آواز کمی بگویید آیا درست است که به نام همایون زده اید و همین طور شرکتی را که در ونکور دارید به نام رایان زده اید؟
بله درست است الان ۱۰سالی است که شرکت دل آواز به نامش زده ام و تمامی مسیولیت این شرکت موسیقی با اوست و در رابطه سوال دوم بله هم ویلا و هم شرکتم را در ونکور به نام رایان کرده ام.
از آن ویلونیست معروف یهودی منوهین نام بردین آیا به یاد دارین زمانی که به ایران آمده بود آیا شما دیداری داشتید با وی اگر دیدار داشتید چند سال داشتید کمی از آن روزها صحبت کنید؟
بله به یاد دارم در سال۱۳۴۵این ویلونیست و هنرمند بزرگ به ایران آمده بود من۲۷ سال داشتم قطعی را نواخت استاد حسین قوامی بسیار زیبا خواندن و بعد از آن من با استاد قوامی تصنیفی را اجرا کردیم و یادم است منوهین بزرگ از استاد قوامی برای اجرای برنامه به فرانسه دعوت به عمل آوردن و کتابی که نوشته اند در قسمتی از آن کتاب از حنجره و تارهای صوتی بی نظیر استاد قوامی بسیار نوشتن.
ازاستاد پرسیدم لطفا کمی از روزهای که به منزل استاد قوامی برای تمرین می
رفتین صحبت کنید؟
استاد گفتند بله حتما البته در دوران قدیم با استاد قوامی خیلی زیاد هم به منزل و
هم بیرون می رفتیم برای خرید و شاید در ماشین هم در کنار استاد قوامی
قسمتهای را تمرین می کردم”و گاهی به منزل استاد بزرگ حسین قوامی که در
خیابان قلهک بود می رفتم در طبقه بالا منزل ایشون هر بار۶ساعت تمرین آواز»از
استاد قوامی و قسمتهای را از این استاد بی بدیل یاد می گرفتم.
از استاد پرسیدم تصنیف شب جدایی که یکی از تصنیفهای استاد قوامی است را
فرزند شما همایون اجراع کرده نظر شما در رابطه با این تصنیف چیست و لطفا
بفرمایید از کدام تصنیفهای استاد قوامی خودتان بیشتر خوشتان می آید؟
نظرم در رابطه با تصنیف شب جدایی از همایون خوب است و اشکالی در خواندش
ندیدم و در رابطه سوال دوم می تونم از همین تصنیف شب جدایی نام ببرم از تصنیف
پری کجایی جوانی و چند تای دیگر که الان حضور ذهن ندارم.
از هوشنگ استوار؛موسیقیدان و آهنگساز ایرانی که ساکن پاریس است؛از استاد
شجریا پرسیدم که کمی زمینه صدا در او بود و نزد استاد قوامی آمد برای تعلیم ولی
استاد قوامی شما را معرفی کردن آیا به یاد دارید از او خبری دارید و آیا خبر نگار
ژاپنی به نام خانم هنشی یو که به منزل استاد قوامی از طریق من آمد در سا۱۳۶۸آیا
به یاد دارین؟بله،به یاد دارم در سال ۱۳۶۶ که به ایران آمده بود؛نزد استاد قوامی آمد
تا تست صدا بدهد.صدایش بد نبود. مقداری از سوالها را از استاد قوامی پرسید و
کمی خواند که استاد قوامی گفتند آمادگی دارین ولی من به خاطر مساعد نبودن
حالم نمیتوانم به شما تعلیم دهم.از همکارم محمدرضا شجریان خواهش میکنم این
آموزش را به شما دهد استاد قوامی با من تماس گرفتن و گفتند هنر جوی جدید
برایتان فرستادم در مورد سولتان که از هوشنگ استوار خبری دارم خیر از همان سال
که برای تعلیم پیشم آمد دیگر خبری از او ندارم و در رابطه با خانم خبر نگار ژاپنی
هانشی یو استاد کمی مکث کردن و گفتند بله یادم آمد که تا من رسیدم خانم خبر
نگار داشتن از منزل استاد قوامی می رفتن که درب منزل ایشون با معرفی کردن
شما دیدم و از من خواستن تا با من هم در فرصتی مصاحبه انجام دهند ولی
متاسفانه نشد..از استاد خواستم از شخصی به نام مرتضی آرین تندیس ساز که قرار
بود تندیسی از شما درست کند آیا این تندیس آماده شده آیا اطلاعی دارید؟استاد
گفتند بله به یاد دارم با خود من هماهنگی کرد و تا مقداری آماده شده ولی هنوز
ندیدمش که چطوری شده ولی فکر کنم کار جالبی شده باشه چون تندیسهای
اشخاص دیگری را که همین شخص درست کرده دیدم..
لطفا از آن روزی که با استاد بنان به استودیو رایو رفتین بگویید آیا به یاد دارین چه
سالی بود؟
استاد شجریان کمی مکث کردند و سپس گفتند بله به یاد دارم سال۱۳۴۷یا۴۸بود که
برای تست صدای چند نفری به رادیو ملی ایران رفتم استاد استاد قوامی استاد بنان
و پری خانم همسر استاد بنان هم آنجا حضور داشتند و استاد قوامی هم قرار بود
تصنیفی را ظیط کنند در آنجا اشخاصی که اگر خراب میخواندن استاد قوامی و استاد
بنان با اشخاصی که صداهای فالشی داشتند اطلا هیچ گونه تعارفی در این مورد
نداشتند از پشت شیشه می زدن و اشاره به آنهای که دارید بد میخوانید می گفتن
بس است بیرون از اتاق بیاید شما آمادگی برای خواندن ندارید به تمرینهای بیشتری
احتیاج دارید باید وقتی آمادگی خیلی زیاد پیدا کردین برای تمرین بیاید..
از استاد خواستم تا به سفری که حرفش را زدید که روزی که جنگ ایران و عراق بود
که در آن روز به خاطر موشک بارانها به شمال منزل یکی از دوستانتان دعوت شده
بودین و آن خانمی که نامشان را بردید که در میهمانی حضور داشتند در حال حاضر
مترجم بسیار خوب انگلیسی من هستند آیا به خاطر دارید چه سالی بود و از آن دکتر
ایرانی که گفتید شما را در پرواز همراهی کرد صحبت کنید؟
بله این سوال شما برمی گردد به سال۱۳۶۶من و دخترم به اتفاق دامادم پرویز
مشکاتیان که هنوز از دخترم جدا نشده بود به این مسافرت رفتیم دخترم سپس از
ماشین سه تار را آورد کمی نواخت سپس همه گفتند آقای مشکاتیان هم باید به
نوازن که همین کار را انجام داد بعد از تمام شدن همان خانم مترجم به کنار مشکاتیان
آمد و گفتند بسیار زیبا نواختین من در عمرم کسی را به این زیبای و قشنگی ندیدم
اینگونه سه تار به نوازد همه میهمانها شگفت زده شده بودند”ودر رابطه با سوال دوم
شما درست است دکتری که معالجم بود و دوستی خوب در آمریکا وی با من به خاطر
مریضیم از آمریکا تا ایران مرا همراهی کرد و گفت نخواهم گذاشت که تنها به ایران
بروی این دوست عزیزم مرا در این سفر طولانی همراهی کرد مرا تحویل خانواده داد
و گفت محمد رضا را سالم به دست شما رساندم مواظبش باشید و دکتر همان
ساعت خودش برگشت فرودگاه که برگردد جالب این بوده که وقتی که رسیده شب
میهمان داشته همه سراغ دکتر را می گرفتند همرش گفته در راه است الان می رسد
وقتی دکتر برایم تعریف کرد که رسیدم منزل میهمانان سوال کردند کجا بودی گفتم
رفتم محمد رضا شجریان را به ایران رساندم تحویل خانواده اش دادم و برگشتم
میهمانان همه تعجب کرده بودند که چطور این راه طولانی۲روز در راه به ایران رفتی و
همان ساعت برگشتی گفته فقط به عشق استادم شجریان این کار را انجام دادم**
در سفرهای قبلی شما دیداری با خانم استاد قوامی داشتید آیا این دیدار جای
بخصوصی بوده یا به منزل ایشون رفته بودین؟
بله در رابطه با این سوال شما درست است یاد بودی برای منوچهر سخایی بود که
گویا در مجتمعی که خانم استاد بودند با هم همسایه یکدیگر بودن که خانم حشمت
الملوک مشیری همسر استاد قوامی حضور داشتند که در آن شب کلی با هم گپ
زدیم و از خاطرات و استاد قوامی با یکدیگر صحبت کردیم که واقعا یادش بخیر..
در پایان مصاحبه ام خواستم تا از خاطره ای که گفتین با استاد قوامی دارید کمی
صحبت کنید؟
استاد شجریان گفتند»می تونم از یکی از۱۳نوروز در سال۱۳۴۹در باغی که مربوط به
یکی از دوستان استاد بنان و بیشتر هنرمندان آن زمان دور هم بودیم با نواختن جلیل
شهناز و برادر استاد که پدر بزگ شما است”به نام علی قوامی که بسیار زیبا تار می
نواخت یک تصنیف را با استاد قوامی خواندیم »جوانی در میان جمع نشسته بود همه
مشغول صحبت بودند که صدای این جوان به طور رسا بلند شد به مرثیه خوانی شبیح
بود یک باره همه سکوت کردند بعد از تمام شدن استاد قوامی این جوان را معرفی
کردن و گفتند ایشون»سید جواد ذبیحی است که همه جمع او را تشویق به ادامه
تعلیم و کارش کردیم و هنوز هم با اینکه الان۴۱سال از درگذشتش میگذرد صدایش
هنوز جاوید و در گوش همگان است استاد شجریان گفتند آقای کامی البته خاطره زیاد
است و این یکی از خاطرات خوبم بود که تعریف کردم***
از استاد محمد رضا شجریان برای وقتی که برای این مصاحبه به من دادند
سپاسگزاری کردم و ایشان هم متقابلا از من تشکر کردند و گفتند باز هم خوشحال
شدم که نوه برادر استاد بزرگم حسین قوامی این مصاحبه را انجام دادن”استاد گفتند
حتما در هر نشریه که چاپ شد به من هم بگویید تا مصاحبهای بعدی از یکدیگر
خداحافظی کردیم”ولی هیچ گاه فکر نمی کردم که این اولین و آخرین مصاحبه من با
استاد شجریان باشد که باعث اندوه زیاد من شد که چنین خواننده بزرگ موسیقی
اصیل ایرانی را به این زودی از دست دادیم.
آوای او از پس سده ها عبور خواهد کرد. فرزندان مان،چه از نسل های قدیم و چه از نسل
های نو، نسل های خیلی آینده های دور، با صدای او هویت خویش را خواهند شناخت و
دیگر صدای مانندش نخواهد آمد
این هم یاداشتی از طرف من نیمی از خانواده هنر موسیقی ایران نوه براد استاد قوامی به یاد استاد آواز ایران محمد رضا شجریان:آشنایی من با استاد به سالها قبل
برمیگردد در منزل استاد حسین قوامی،که من۲۱ ســـــــالم بود.محمدرضا شجریان
هنرمند بیبدیل موسیقی ایران است این هنرمند استراتژی خاصی در اجرای
موسیقی داشت و درواقع میتوان گفت دایرهالمعارف موسیقی ایران است، علاوه
براین ویژگی هنرمندی مردمی بود. این هنرمند بزرگ با تمامی سبکهای موسیقی
ایران آشنایی داشت و هنرمندی تأثیرگذار بود تا آنجا که اکثریت خوانندههای جوان
حتی در خارج از ایران سبک آوازی او را دنبال میکردند.استاد هنرمندی شناخته شده
در دنیا است و نامش درلیست ۵۰ هنرمند برتر در تمام دنیا قرار دارد و این افتخاری
برای من و کشورمان ایران است”استاد محمدرضا شجریان تبلور هنر ایران در این
چندین دهه بود.استادان بزرگ پیشین میراثشان را به ایشان منتقل کردند و ایشان
مثل جواهری آن میراث گرانقدر را به صورت گردنبندی در گردنآویز خود قرار داد و
منظور بخش آوازی و موسیقایی کشورمان است که در دنیا یگانه و بینظیر است.
ازاستاد بزرگی مانند حسین قوامی(فاخته ای)غلام حسین بنان تا ادیب خوانساری
اقبال آذر ام کلثوم قمرالملوک وزیری تا استادان دیگر در این صد سال موسیقی ایران
را به شکل امروزی صورتبندی کردهاند.این ضایعه بزرگ را به مردم عزیز و فرهنگ
دوست و بخصوص جامعه هنری تسلیت میگویم****