در یکی دو هفته اخیر به بهانه جمله¬ای از رییس جمهور محترم گفته¬ها و نوشته¬هایی در باره رابطه بین شلاق و زنجیر و بهشت در محافل گوناگون مطرح شد که برخی از آنها در پایگاههای اطلاع¬رسانی و مطبوعات هم انعکاس یافت.
این نوشته کوتاه برای پرهیز از کج¬تابی¬های ناخواسته¬ای که معمولاً به هنگام ویرایش متن مصاحبه رخ می¬دهد سامان یافته است.
کارکرد این¬جهانی و آن¬جهانی غل و زنجیر در آیات قرآن
روشن است این نوشته که در حکم یک یادداشت است مجالی برای بحثهای تفصیلی نیست. قرآن معطوف به بعثت پیامبران و ارسال ادیان ظاهراً از شلاق سخن نگفته باشد ولی از زنجیر که سخت¬تر از شلاق است در دو ساحت مختلف سخن گفته است. اگر جنبه هدایت انسانها مد نظر قرار گیرد، قرآن به صراحت هدف برانگیخته شدن پیامبران و به صورت مشخص پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله و سلم را بر گرفتن غل و زنجیرهایی می¬داند که بر گردن مردمان است:
الَّذینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الْأُمِّیَّ الَّذی … وَ یَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلالَ الَّتی کانَتْ عَلَیْهِمْ ….(اعراف، ۱۵۷)
کسانی که از فرستاده پیامبر پیروی می¬کنند که … و بارهای گران و زنجیرهایی که بر آنان است برمی¬دارد …
اما ساحت دیگر که مربوط به کسانی است که دعوت پیامبران را از سر لجاج و عناد نپذیرفته¬اند. قرآن در اینجا به دفعات بیشتری از واژگان غل و زنجیر برای بیان چگونگی رانده شدن آنها به سوی جهنم بهره برده است:
… أُولئِکَ الَّذینَ کَفَرُوا بِرَبِّهِمْ وَ أُولئِکَ الْأَغْلالُ فی أَعْناقِهِمْ وَ أُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فیها خالِدُونَ (رعد، ۵)
… آنان کسانی هستند که به پروردگار خویش کفر ورزیدند و آنان کسانی هستند که زنجیرهایی بر گردنشان است …
… وَ جَعَلْنَا الْأَغْلالَ فی أَعْناقِ الَّذینَ کَفَرُوا هَلْ یُجْزَوْنَ إِلاَّ ما کانُوا یَعْمَلُونَ (سبأ، ۳۳)
و زنجیرهایی بر گردن کسانی که کفر ورزیدند قرار دادیم …
خُذُوهُ فَغُلُّوهُ ـ ثُمَّ الْجَحیمَ صَلُّوهُ ـ ثُمَّ فی سِلْسِلَهٍ ذَرْعُها سَبْعُونَ ذِراعاً فَاسْلُکُوهُ (حاقه، ۳۰ ـ ۳۲)
او را بگیرید و در زنجیر کنید، سپس به جهنمش درافکنید ـ سپس او را در زنجیری که هفتاد ذراع است ببندید
مضامین مشابهی را می¬توان در سوره یس، آیه ۸، غافر، آیه ۷۱ و انسان، آیه ۴ هم یافت.
بنا بر این در یک نگاه کلی می¬توان گفت در نگاه قرآن غل و زنجیر و به طریق اولی شلاق برای راندن به سوی جهنم است نه بهشت و اتفاقاً آنها که به سوی بهشت روانه می¬شوند کسانی هستند که زنجیر از گردن آنها برداشته شده باشد.
این برداشت بیش و کم در روایات نیز قابل تأیید است. اگر در روایات به ندرت از زنجیری از جنس نور سخن گفته شده باشد، مربوط به وضعیت مؤمنان در بهشت است که شاید بتوان آن را به زنجیره که از زینت¬آلات زنانه است مانند ساخت. در روایات یک استثناء وجود دارد که در بند بعد به آن خواهیم پرداخت.
زنجیری برای بردن برخی انسانها به بهشت
شاید تنها روایتی که به گونه¬ای می¬تواند به عنوان پیشینه-ای برای با زنجیر به بهشت بردن مردم قلمداد شود روایتی منقول از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم است که متن آن را راغب اصفهانی (۴۰۲ق.) در المفردات فی غریب القرآن یک بار ذیل مدخل “سلّ” به این صورت نقل کرده است:
و رُوِیَ «یَا عَجَباً لِقَوْمٍ یُقَادُونَ إِلَى الْجَنَّهِ بِالسَّلَاسِلِ»
روایت شده است: شگفتا از مردمانی که با زنجیرها به سوی بهشت رانده می¬شوند.
و بار دیگر آن را با اندک تفاوتی در مدخل “کره” به این صورت آورده است:
قَالَ عَلَیْهِ الصَّلَاهُ وَ السَّلَامُ: «عَجِبَ رَبُّکُمْ مِنْ قَوْمٍ یُقَادُونَ إِلَى الْجَنَّهِ بِالسَّلَاسِلِ».
پیامبر که درود خدا بر او باد فرمود: پروردگار شما از مردمی که با زنجیرها به سوی بهشت رانده می¬شوند در شگفت است.
این روایت در حقیقت روایتی است که ظاهراً نخستین بار به نقل از ابوهریره در باب جهاد صحیح بخاری (۲۵۶ق.) (ج۶، ص ۱۴۵) و سنن ابوداود (۲۷۵ق.) (ص ۲۶۷۷) آمده است. دیگر نقل-های این حدیث در ذیل برخی آیات قرآن در تفاسیر و کتابهای ویژه شرح واژگان دشوار قرآن و حدیث مانند “النهایه فی غریب الحدیث و الاثر” نوشته ابن¬اثیر جزری (۶۰۶ق.) و یا جُنگهای ادبی مانند الزاهر فی معانی کلمات الناس نوشته ابن الانباری (۳۲۸ق.)، “الامتاع و الموانسه” نوشته ابوحیان توحیدی (۴۱۴ق.) و “ربیع الابرار و نصوص الاخیار” نوشته زمخشری (۵۳۸ق.). آمده است. دو نکته دشوارفهم در این روایت یکی مفهوم شگفت¬زده شدن خداوند است و دیگر محتوای کلی روایت که چگونه عده¬ای را با زنجیر به بهشت می¬برند. ابن-اثیر جزری در توضیح نکته دوم چنین آورده است که پیامبر گروهی از اسراء را دید که بعد از اسارت با کراهت به اردوگاه مسلمانان آورده می¬شوند و بعد از مشاهده آنها چنین فرمود که اینها با زنجیر به سوی بهشت رانده می¬شوند. ابن¬اثیر سپس افزوده است که این تعبیر در هر مورد دیگری که کسی با کراهت به کار خیر واداشته شود به کار می¬رود. در کتاب بسیار ارزشمند و قدرناشناخته “الطراز الأول و الکناز لما علیه من لغه العرب المعول” نوشته عالم شیعی سده دوازدهم یعنی سیدعلیخان مدنی (۱۱۲۰ق.) هم این روایت دو بار آمده است. نخست ذیل مدخل “عجب” که طی آن معنای شگفت¬زده شدن خدا توضیح داده شده است و دیگری ذیل مدخل “قود” که با حذف صدر این روایت تنها ذیل آن ذکر شده است (یُقَادُونَ إِلَى الْجَنَّهِ بِالسَّلَاسِلِ) و مرحوم مؤلف به اختصار توضیح داده است که روایت اشاره به وقتی دارد که اسراء با زنجیر به اردوگاه اسلام آورده می¬شوند و اسلام می¬آورند. در هر دو مورد مصحح محترم کتاب در پاورقی کتاب، نشانی این روایت را در منابع اهل سنت بازنموده است و این نشان می-دهد که ظاهراً این روایت قبلاً در هیچ منبع شیعی ذکر نشده است. همان گونه که ملاحظه کردید این روایت یا از طریق ابوهریره به پیامبر نسبت داده شده است و یا به دلیل ضعف سند با عبارت مجهول “روایت شده است” روایت شده است. ابوحیان توحیدی نیز این سخن را به پیامبر نسبت نداده و آن را به نقل از “بعض الصفیحیین” یعنی مردان آسمانی ذکر کرده است.
استناد امام خمینی به حدیث بهشت رفتن با زنجیر
امام خمینی رحمه الله علیه حداقل سه بار به مضمون این روایت اشاره کرده¬اند:
اسلام خیلى عزیز است. اسلام خیلى فدایى داده است. پیغمبر اسلام براى اسلام خیلى زحمت کشیده، تمام عمرش در زحمت بوده، تمام عمرش. آن وقتى که در مکه بود زحمتش یک طور بود، با آن رنج و تعبى که بود و مدتها در حبس، یعنى بیرون بود و نمى توانست اصلًا خودش را نشان بدهد. آن وقت هم که مدینه آمدند جنگهاى زیادى که با مشرکین واقع شد و با خائنها و با گردن کلفتها و با ثروتمندها تا اینها را بخواهند خاضع کنند براى اسلام. بسته بودند چند نفر را، داشتند مىآوردند. اسیر کرده بودند. فرمود ببین! ما باید با زنجیر اینها را به بهشت ببریم. جنگهایشان براى این بود که مردم را آدم کنند. نه این بود که مملکت بگیرند. مملکت گیرى [روش] اسلام نیست. ممالک را که فتح مىکردند براى این بود که قلوب اینها فتح بشود، نه براى این بود که یک مملکت زیادى درست کنند، مالیات زیاد بشود؛ براى این بود که اینها را آدم کنند؛ انسان کنند. (صحیفه امام، ج ۸، ص ۴۳۲)
آرزوى ما این است. مثل اینکه آرزوى انبیا هم این بوده که همه بشر مسلمان باشند، یعنى توحیدى باشند، و به انبیایشان معتقد باشند. راه بهشت را پیدا بکنند. پیغمبر اکرم در نقل است که دیدند که در جنگى یک دسته را گرفتند و بستند دارند مىآورند، اسیر کردند. فرمود که من دارم با غل و زنجیر مردم را به بهشت مىبرم. مىخواهم ببرمشان به بهشت، حاضر نیستند. مسئله این است که خیال نشود که اسلام مىخواسته کشورگشایى بکند، مثل مثلًا آقاى کارتر که مىخواهند کشورگشایى بکنند، اسلام هم این است، خیر اصلًا مطرح نیست پیش اسلام کشورگشایى. اسلام مىخواهد انسان درست کند. مىبیند که انسانها هدر دارند مىروند ممالک دیگر دارند انسانها را هدر مىدهند. و این مکتب است که انسان درست مىکند. انسان را به صراط مستقیم مىبرد .(صحیفه امام، ج۱۱، ص: ۱۸۴ ـ ۱۸۵)
انسان تا تربیت اسلامى یا تربیت مکاتب توحیدى پیدا نکند، این فرعونیت در باطنش است، شیطنت هم در باطنش هست، خودخواه است و اسلام براى این آمده بود که این خودخواهیهایى که مانع از وصولند، مانع از رسیدن به آن هدایت مطلقند، از پیش پاى مردم بردارند. در نقل است که پیغمبر اسلام دید یک عدهاى را گرفتهاند، اسیر کردهاند دارند مىآورند، فرمود: که ما باید با زنجیر اینها رابه بهشت ببریم. آنقدر پیغمبر غصه مىخورد به اینکه این مردم هدایت نمىشوند، که خدا به او تسلیت مىفرماید که فَلَعلَّکَ باخِعٌ نَفْسَکَ عَلى آثارِهِمْ إِنْ لَمْ یُؤْمِنُوا بِهذَا الْحَدیثِ اسَفاً. (۱) قضیه، قضیه ایمان است نه قضیه گرفتن یک جایى و سلطه پیدا کردن به یک کشور است، قضیه این است که ایمان بیاورند…جمهورى اسلامى باید مشىاش این باشد که هدایت کند مردم را.( صحیفه امام، ج۱۲، ص ۵۰۸)
به روشنی پیداست برداشتی که امام رحمه الله الواسعه علیه از این روایت دارند، برجسته ساختن وجه هدایتی دین اسلام و شدت عاطفه شخص پیامبر نسبت به همه انسانها حتی کافران و دشمنان است و مطلقاً نمی¬توان از آن جواز برخورد تند و خشونت¬آمیز با مسلمانان برای بردن آنها به بهشت را داشت.
شلاق روحانی و زنجیره واکنشهای روحانیان
و اما اخیراً رییس¬جمهور محترم چنین گفتند:
“مردم را سر مسائل جزئی و بیخودی و بیجهت و با بهانههای واهی اذیت نکنیم و بگذاریم مردم راحت بوده و در سلامت روحی باشند. بگذاریم مردم خود راه بهشت را بروند و با شلاق نمیشود مردم را به بهشت برد.”
به استناد چندین قرینه و مهمتر از هم دلالت حقیقی و آشکار الفاظ، این سخن به روشنی و بدون ذره¬ای تردید حکایتگر نارضایتی رییس جمهور از پاره¬ای تندرویهاست که به نام دین صورت می¬گیرد و در یک مداقه حقوقی که هیچ حتی در یک بررسی عرفی متداول هم به مفهوم نادیده انگاشتن وظایف مندرج در اصل دوم قانون اساسی که دولت را موظف به فراهم آوردن زمینه رشد فضایل ملت می¬داند نیست. دلیلی ندارد در این نکته واضح بیش از این سخن گفته شود. کار به دین مردم نداشتن به معنای سلب مسؤولیت حکومت در این زمینه و تنها به حکم¬رانی اندیشیدن منش معاویه است که به نقل بلاذری در انساب الاشراف و دیگر منابع به هنگام تحویل گرفتن حکومت از امام حسن علیه السلام خطاب به مردم کوفه چنین گفت:
یا أهل الکوفه أترونی قاتلتکم على الصلاه و الزکاه و الحج و قد علمت أنکم تصلون و تزکون و تحجون و لکننی قاتلتکم لأتأمر علیکم و على رقابکم و قد آتانی الله ذلک و أنتم کارهون.
ای کوفیان! آیا گمان می¬برید که با شما بر سر نماز و زکات و حج جنگیدم؟ و حال آن که می¬دانستم شما نماز می¬خوانید و زکات می¬دهید و حج به جا می¬آورید. ولی من با شما جنگیدم تا بر شما حکم برانم و خداوند این خواسته مرا به من داد، هر چند شما از آن ناخشنودید.
با هیچ توجیهی نمی¬توان رییس جمهوری را که لباس روحانیت بر تن دارد، دانش¬آموخته حوزه علمیه است، سابقه خدمت در این نظام مقدس و به ویژه ایام دفاع مقدس را دارد، صلاحیت او از سوی شورای نگهبان تأیید شده، مورد اقبال مردم مؤمن و متدین ایران قرار گرفته، حکم او از سوی رهبر معظم انقلاب تنفیذ شده و در مجلس شورای اسلامی سوگند وفاداری خورده است و در ایام کوتاه ریاست جمهوری خود همواره از اعتدال و پای¬بندی به فضایل اخلاقی سخن گفته است متهم به نسبتهایی ناروا کرد که باز گفتن آنها نیز دل را مکدر می-سازد. در این ایام اظهارنظرهایی سرشار از بغض و کینه و برداشتهایی یک¬سره غیرمرتبط با اصل این سخنان ارائه شد که در نگاهی بیرونی نمی¬توان نامی جز مغالطه بر آنها نهاد. یکی از انواع مغالطات در دانش منطق گونه¬ای از تبیین است که در قالب نقد ارائه می¬شود و طی آن سخن فرد دیگری نقد می¬شود ولی این سخنان آن گونه که به واقع هست نقل نمی¬شود و در نتیجه این نقد بر نقلی ناصواب صورت می¬گیرد. سه نوع رایج این نوع مغالطه عبارت است از: مغالطه تحریف به معنای کاستن یا افزودن در محتوای متن نقل شده، مغالطه نقل قول نادرست به معنای نقل گزینشی بخشی از سخنانی که قرار است نقد شود بدون توجه به پیام اصلی او در مجموعه سخنانش و سرانجام مغالطه تفسیر نادرست به معنای تفسیر یک سخن به گونه¬ای مغایر با اغراض گوینده. تمامی نقدهایی که به این سخنان رییس جمهور محترم وارد شد ـ جز یک مورد ـ مصداق یکی از این سه تبیین مغالطه¬آمیز است. در حد بررسی این حقیر، مدعای هیچ یک از نقدها این نبود که باید مردم را با شلاق به بهشت برد. مدعای رییس جمهوری این است که مردم را نباید با شلاق به بهشت برد و هیچ کس دلیلی بر نادرستی این سخن اقامه نکرده است و یا ادعا نکرده است که باید مردم را با شلاق به بهشت برد. در نگاهی بیرونی غیرمرتبط بودن نقدها با سخن رییس جمهور می¬تواند به این معنی باشد که هیچ کس هیچ دلیلی بر رد اصل سخن رییس جمهور ندارد. باید اظهارات مرجع بزرگوار حضرت آیت¬الله آقای مکارم شیرازی را از این نقدهای ناصواب استثناء کرد که دلسوزانه تذکر دادند که مبادا سخن رییس جمهور به معنای فراهم ساختن مسیر مردم به سوی جهنم تقلیل داده شود. با این همه می¬توان این پرسش را از رییس جمهور محترم داشت که برزبان آوردن این جمله در شرایط کنونی کشور چه گرهی می¬گشاید؟
سنجش سهم فرهنگی دولت
در باره سهم دولت در فرهنگ هم باید در فرصتی دیگر سخن گفت. روشن است که نقش دولت در فرهنگ الزاماً و همواره با بودجه قابل سنجش نیست؛ اگر خدای ناکرده یک دولت در مسیر تخریب فرهنگ و ارزشها حرکت کند، تنها به مدد چند مصوبه و بدون هیچ بار مالی می¬تواند بیشتر کوششهای ایجابی دیگران را از بین ببرد. اما با این وجود سهم و نقش دولت در سامان¬دهی فرهنگ جامعه اسلامی ما در مقایسه با سهم و نقش روحانیان ناچیز است و ریشه مشکلات فرهنگی کنونی را بیش از آن که در دولت جستجو کرد باید در ساز و کارهای تبلیغی و فرهنگی سازمان روحانیت جستجو کرد. تجربه تاریخی نشان داده است که حتی اگر یک دولت در سطح فعالیتهای پنجاه ساله رژیم پهلوی کمر همت به نابودی همه ارزشهای اخلاقی و انسانی ببندد، روحانیان توان حفظ و بلکه تعالی فرهنگی مردم را در مسیر آموزه¬های اسلامی دارند.
یک پیشنهاد برای تعیین جایگاه شلاق در جامعه اسلامی
چه دلچسب و شیرین خواهد بود که اکنون نیز روحانیان بزرگوار در کنار حفظ نقش تبلیغی خود در جامعه، به مصداق این سخن سعدی که “دو صد گفته چون نیم کردار نیست” به جای این همه سخنان التهاب¬آفرین که شاید مصداق مسائل سطحی مورد اشاره رهبر معظم انقلاب در سخنرانی ۱۴ خرداد ۱۳۹۳ باشد، بکوشند یک نمونه عملی از جامعه¬ای که فرهنگ آن اسلامی مورد نظر آنها باشد ارائه دهند. شاید این انتظار دور از ذهن نباشد که اگر روحانیان بزرگوار به دلایل مختلف امکان اسلامی¬سازی سراسر ایران را ندارند و مثلاً دولت کنونی مانع آنهاست، لااقل شهر قم را که دهها هزار روحانی در آن می¬زیند آن گونه که مطلوب آنها در عصر غیبت است از نظر فرهنگی مدیریت و ساماندهی و آن را به عنوان یک الگو عرضه کنند. هیچ تردیدی نیست که اگر این الگو کارآمدی داشته باشد، نه فقط مسؤولان بلکه آحاد مردم متدین ایران، خود برای الگو¬پذیری از این نمونه چه سخت¬کوشی¬ها که نخواهند کرد. اگر ارائه شهر الگوی فرهنگی در قم دشوار است، می-توان این خواسته را به یکی از محله¬های قم تقلیل داد و اگر ارائه محله الگوی فرهنگی دشوار باشد، می¬توان آن را به یکی از شهرک¬های روحانی¬نشین که همه ساکنان آن را سربازان امام زمان سلام الله علیه تشکیل می¬دهند تقلیل داد. کمینه سودمندی ارائه این الگو نشان دادن چگونگی کاربست شلاق و زنجیر در یک جامعه دینی مطلوب است. این پیشنهاد تعریض و کنایه و استهزاء نیست ـ باید از این صفات ناپسند به خدا پناه بردـ ، بلکه راه حلی است از سر صدق برای یافتن نقطه اصلی مشکل و چاره¬اندیشی برای آن. در باره ریشه¬های درون¬دینی این پیشنهاد و ساز و کارهای اجرای آن حرفهای بسیاری است که باز باید آن را به فرصتی دیگر وانهاد.
باز در محضر امام
در این ایام و در سالگرد رحلت امام بزرگ که تارهای عقلمان در پیچک پود عشق و عاطفه به آن پیر مراد رنگ باخته است، سزاست این نوشتار را با دو هشدار از او خطاب به روحانی و روحانیان به پایان رسد:
جِسْر جهنم از دنیا تا بهشت امتداد دارد. و شما الآن در بین راه هستید و در صراط هستید. توجه کنید که این راه را منحرف نشوید. مستقیم این راه را تا بهشت ان شاء اللَّه، تا سعادت ان شاء اللَّه. و توجه داشته باشید که شما در آتیه، ان شاء اللَّه در آتیه، مربى مردم هستید؛ و مربى مردم باید خودش منزه باشد، مهذب باشد. توجه داشته باشید که آخوند شغلش بزرگترین شغلها و مسئولیتش بزرگترین مسئولیتهاست. یک شخص روحانى مى تواند یک ملت را نجات بدهد؛ و یک شخص روحانى مىتواند یک ملت را به تباهى بکشد. توجه داشته باشید که مبادا از آن اشخاص بشوید که یک ملت را به تباهى بکشید. از آن اشخاص باشید که یک ملت را به سعادت برسانید؛ یا شعاع شما در هر جا هست، آنها را به سعادت برساند. با ارشاد شما مردم هدایت بشوند. نکند که یکوقت با عمل شما، با قول شما، با رفتار شما، یک اعوجاجى در مردم پیدا بشود؛ یک انحرافى پیدا بشود. این انحراف براى شما ضررش زیاد است. (صحیفه امام، ج ۸، ص ۲۶۲)
اگر ما از زى متعارف روحانیت خارج بشویم و خداى نخواسته، توجه به مادیات بکنیم، در صورتى که خودمان را با اسم روحانى معرفى مىکنیم، این منتهى ممکن است بشود به اینکه روحانیت شکست بخورد. من این نگرانى که همیشه هى در دلم هست این است که من خوف این را دارم که مردم به واسطه امثال من به بهشت بروند؛ آنها براى خدا توجه به آقایان دارند، و ما هم و شما هم دعوت مىکنید مردم را به خیر و صلاح؛ من خوف این را دارم که آنها براى خاطر ما و شنیدن حرف ما به بهشت بروند و ما براى خاطر اینکه خودمان مهذب نبودیم به جهنم. و آن خوف زیادى که من دارم این است که ما روبرو بشویم با آنها، ما در جهنم باشیم، آنها در بهشت باشند و اشراف به ما پیدا کنند. و این خجالت را انسان کجا ببرد که اینها براى خاطر ما به آن مقامات رسیدهاند و ما براى خاطر هواهاى نفسانى به این درجه سُفلى. این یک خوفى است که بسیارى از اوقات من متذکرش هستم. و یک قصهاى را که براى من نقل کردهاند که یکى از تجار پیش یکى از علماى بزرگ- حالا کى بوده است نمىدانم- رفته است و گفته است که آقا! اگر پشت کتابى یک چیزى نوشتهاند به ما هم بگویید، کتابها معلوم، اما اگر پشت کتابى چیزى نوشتهاند که شما از آن مطلع هستید به ما هم بگویید براى اینکه ما مىبینیم که شما ما را دعوت مىکنید به خیر و صلاح، و خودتان نیستید اصلش. معلوم مىشود یک مطلب دیگرى در کار است. آن آقا گریه کرده است- از قرارى که گفتهاند- و گفته است حاجى هیچ چیز دیگرى نیست و ما فاسد هستیم. (صحیفه امام، ج ۱۸، ص ۱۳)