گزارش از مصطفی مظفری
دنیای کودکان استشنایی واقعا زیباست. دنیایی که گاه در آن می مانیم که گریه کنیم و یا بخندیم برخی از این کوکان محدودیتهایشان را با شور و انرژی پنهان می کنند و می گویند ما هم زندگی کردن را دوست داریم.به رغم تمام اتفاقاتی که دراین سال ها برای حضور بهتر معلولین در جامعه صورت گرفته ،هنوز در گوشه گوشه استان بوشهر هستند کودکانی که به علت معلولیت از بسیاری از خدمات اجتماعی ، آموزشی و…محروم شده اند یکی از این کودکان فاطمه طیب زاده است دختر بچه گناوه ای که در ده ماهگی براثر یک حادثه حرکت وگفتارش را از دست می دهد و پس از رسیدن به سن تحصیل همه مدارس شهرستان از پذیرش آن سرباز می زنند و حتی بعد از بهبود نسبی حتی مدارس استثنایی هم از پذیرش او سرباز می زنند تا این کودک هنرمند در آرزوی رفتن به مدرسه باشد.او حالا در یک مرکز توانبخشی آموزشی و با تلاش مربیان و پدر ومادرش توانسته دیوار بلند بی اعتمادی مسئولین آموزش شهرستان را فرو بریزد وثابت کند بچه ها معلول هم حق آموزش را برای خودشان محفوظ می دارند.
در یک روز گرم تابستان از دفتر هفته نامه به طرف مرکز توانبخش کوشا تنها جائیکه فاطمه طیب زاده کودک مستعد و افتخار آفرین گناوه ای این روزها برای یاد گرفتن به آن پناه آورده می رویم تا هم فاطمه را ببینیم وهم با پدر ومادر و هم با مربیانش صحبت کنیم. مدیر مرکز و مربیان به گرمی ما را می پذیرند و من قبل از اینکه از درباره فاطمه چیزی بپرسم از خانم نیک سیرت در مورد فعالیت مرکز می پرسم.
خانم نیک سیرت مرکز را اینگونه معرفی می کند.مرکز ما از سال۱۳۸۸ شروع به کار کرده ما زیر نظر بهزیستی هستیم و به ازای هر نفر تربیت پذیر وآموزش پذیر بستگی به رنج هوشی آن اعتبار دریافت می کنیم.
مرکز توانبخشی کوشا از دو بخش تشکیل شده یک بخش توانبخشی و آموزشی- بخش توانبخشی از خدمات پارک درمانی- فیزیوتراپی و گفتار درمانی می باشد. و اگر بچه ای به این مرکز مراجعه کند که علاوه بر مسئله آموزشی مشکل حرکتی هم داشته باشد، در یکساعت خاص و زیر نظر فیزیوتراپ و یا گفتار درمان مسئله را مورد درمان قرار می دهیم. و در حیطه آموزشی، کلاسهایی را برای بچه ها داریم که برای بچه های زیر۶سال و ۶تا۱۰سال و۱۰تا۱۴سال کلاسهایی هستند که بچه ها را برحسب سنشان کلاس بندی کرده ایم. کسانی که در این مرکز تحت آموزش هستند دارای آی کیوی۲۰تا۵۰ هستند و به آنها تربیت پذیر و بچه هایی که آی کیوی آنها تا۶۰ می رسد به آنها آموزش پذیر می گویند که بعضی از آنها قابلیت ادامه تحصیل در مدارس عادی را دارند و بعضی دیگر در مدارس استشنایی می توانند تحصیل کنند. در بچه های با معلولیت ذهنی به دلیل اینکه هم دیر یاد می گیرند و هم زود فراموش می کنند نیاز به کار و آموزش بیشتری دارند.
از خانم توسن روانشناس و مسئول آموزش مرکز می خواهم با توجه به توضیحاتی که خانم نیک سیرت دادند در رابطه با وضعیت فاطمه توضیحاتی بدهد.
خانم توسن می گوید:زمانی که فاطمه به مرکز آمد هم از لحاظ تکلم هم از لحاظ بدنی وضعیت خوبی نداشت به طوری که بصورت چهار دست وپا راه می رفت و تکلم آن واضح نبود کم رویی آن شدید بود بصورتی که وقتی او را صدا می زدیم فقط نگاه می کرد. و این ویژگیهای فاطمه در هنگام ورود به این مرکز بود و شکر خدا یک مربی خیلی خوب داشت که سه سال برای فاطمه زحمات خیلی زیادی کشید از آموزش وشناخت رنگها شروع کردیم و به شناخت حیوانات رسیدیم. و حالا به جایی رسیده که۱۴ رنگ اصلی را به خوبی می شناسد و شناختش از حیوانات خیلی زیاد شد. و از نشانه های فارسی(الفبا) ۱۱ تا را می شناسد و نوشتن و خواندن را در حد یک دانش آموز مدرسه استشنایی یاد گرفته و در حالی که هنگام ورود به مرکز به علت لرزش دست نمی توانست مداد را در دست بگیرد.حالا می تواند جملات زیادی را بنویسد. و او که نمی توانست راه برود حالا تقریبا تمام کارهای شخصی خود را خودش انجام دهد و گاهی وقتها که می خواهیم به او کمک کنیم زیر دست ما می زند و می خواهد که بگذاریم خودش کارش را انجام بدهد. جسارت فاطمه زیاد شده است و در کل انگیزه خوب او باعث شده که خودش را بالا بکشد.
از او می پرسم آی کیوی فاطمه چند است؟
طبق سنجش اداره بهزیستی بین۵۰تا۶۰ است ولی من معتقدم آی کیوی فاطمه تا۸۰ هم می رسد. و به مرحله آموزش پذیر رسیده است.
از مادر فاطمه که در کنار ماهست می پرسم که فاطمه مادرزادی معلول بوده یا بعدا دچار معلولیت شده؟
مادرفاطمه می گوید: فاطمه ده ماه سن داشت و در آغاز تکلم و راه رفتن بود که از یک سکو که در حیاط بود به پایین افتاد بعد از این اتفاق فاطمه دیگر نه حرکت کرد و نه حرف زد روانپزشک گفت به علت ترسیدن اینگونه شده است و بعدها که جرات پیدا کند درست می شود و راه می رود. وقتی که به این مرکز آمد جرات حرف زدن پیدا کرد وحالا اسمش را می تواند بگوید کارهایش را خودش انجام می دهد. لرزش دستش کم شده است.
فاطمه از چند سالگی وارد مرکز شده است و حالا چندسالش است؟
از۸سالگی وارد مرکز شده و حالا ۱۱سال سن دارد.
فاطمه در سن ۷سالگی قابلیت رفتن به مدرسه را داشت؟
بله و من این قابلیت را در فاطمه می دیدم که حداقل به مدرسه کودکان استشنایی برود در سال۸۶ وقتی به مدرسه ارم مخصوص کودکان کر ولال رفتم مدیر مدرسه گفت بعلت اینکه شنوایی او مشکلی ندارد و فقط زبان او کمی سنگین است نمی توانیم او را پذیرش کنیم. مدارس عادی هم او را نمی پذیرفتند ، از وجود مدرسه استشنایی بی خبر بودم و کسی هم ما را راهنمایی نکرد و سال۸۷ به سنجش کودکان مراجعه کردم وقتی مسئول سنجش چند سوال از فاطمه کرد و فاطمه توانست جواب بدهد و هوش فاطمه را دید گفت من می توانم به او درس بدهم فقط باید مکانی به من بدهند که با چند دانش آموز دیگر کلاسی را تشکیل بدهیم و وقتی به بهزیستی مراجعه کردم رئیس وقت اداره با کلمات بدی به من جواب نه داد. و من از شدت ناراحتی به خانه برگشتم و از فکر آموزش دخترم بیرون آمدم تا اینکه دوباره در سال۸۸ به آموزش وپرورش و نهایتا به مکان سنجش کودکان مراجعه کردم و مسئول سنجش با ذکر این جمله که فاطمه ۸سالش شده و سنش بالا رفته واداره آموزش و پرورش او را پذیرش نمی کند، این بود که وقتی از تحصیل فاطمه در مدارس عادی و استثنایی نا امید شدیم فاطمه را در این مرکز ثبت نام کردیم.ولی متاسفانه من نمی دانستم که مرکز کوشا برای دانش آموزان مدرک تحصیلی ارائه نمی دهد و بعد از آنکه فاطمه دو سال در مرکز مقطع پیش دبستانی را گذراند و دیدم که آمادگی رفتن به مدرسه حداقل استشنایی را دارد دوباره به سنجش مراجعه کردم و دوباره با ذکر سن بالای فاطمه مجوز ثبت نام را ندادند. و من در آن زمان به علت بی اطلاعی به هیچ یک از مقامات دیگر آموزش و پرورش مراجعه نکردم. و با محبت خانم نیک سیرت مدیر مرکز کوشا که لطف کردند وکتابهای سال اول را از آموزشگاه استشنایی محبت گرفتند و به فاطمه کلاس اول یک را آموزش می دهد این در حالیست که فاطمه تکالیف برادرش را که در کلاس اول مدرسه عادی مشغول به تحصیل بود را انجام می دهد.
در اینجا جا دارد از خانمها نیک سیرت، توسن، اردل، خلیفه زاده، طاهری، راهنما وتاجدینی تشکر کنم که خیلی برای دخترم زحمت می کشند. من خیلی از مرکز راضی هستم، ولی هم فاطمه و هم منو پدرش دوست داریم که فاطمه به مدرسه برود چون مرکز کوشا مدرسه نیست و در حالیکه فاطمه روز به روز وضعیتش بهتر می شود ولی باز نمی تواند به مدرسه برود فاطمه به عنوان یک معلول باید به مدرسه ای برود که مدرک تحصیلی بگیرد تا به درد آینده اش بخورد.
از مادر فاطمه می پرسم که فاطمه چقدر از کارهای شخصی اش را خودش انجام می دهد؟
الان دیگه تقریبا همه کارهایش را خودش انجام می دهد.
ارتباط فاطمه با اطرافیان چگونه است؟
با آنکه قبلا خیلی خیلی کم رو و گوشه گیر بود ولی حالا با همکلاسیهایش به راحتی بازی می کند و با اقوام ارتباط برقرار می کند و رابطه اجتماعی خوبی دارد.
فاطمه به چه کاری بیشتر علاقه دارد؟
به نقاشی و نمایش. و الان در حال تمرین نمایشی در مرکز هستیم به کارگردانی آقای تاجدینی.
باز از مادر فاطمه می پرسم که آیا شما از عملکرد مسئولین بهزیستی شهرستان در مورد فاطمه رضایت دارید؟
مادر فاطمه می گوید : بله رضایت نسبی دارم ولی یادم نمی رود زمانی که شدیدا به یک وام ۲میلیونی احتیاج داشتم و خیلی هم اصرار کردم بهزیستی آن وام را که برای تعمیر خانه ام می خواستیم به ما نداد.
حالا درخواست دیگری ندارید؟
حالا از همه مسئولین می خواهم کاری کنند که فاطمه بتواند به مدرسه برود رفتن به مدرسه استثنایی حق فاطمه است یا در غیر اینصورت به مرکز کوشا اجازه بدهند تا بتواند به بچه های ما مدرک تحصیلی بدهد تا اگر خواستند بعدها ادامه تحصیل بدهند به پشتوانه این مدرک بتوانند ادامه تحصیل بدهند و چون این مرکز تا بچه های۱۴ سال را می پذیرد مرکزی را برای پذیرش دختران بالای ۱۴ سال تدارک ببینند تا کسانی که از این مرکز جدا می شوند نروند و در کنج خانه بنشینند.
در بین گفتگو با مادر فاطمه و مربیانش از خودم می پرسم فاطمه که بعد از حادثه و طی دو سال توانسته درصد بالایی از سلامتی اش را باز یابد یقینا با حضور در مدارس استثنایی و مراکزی شبیه آنچه در آن آموزش می بیند در آینده ای کوتاه سلامتی اش را به صورت کامل باز می یابد و به عنوان یک فرد عادی در جامعه حاضر می شود. آن موقع چه کسی جوابگوی عدم تحصیل فاطمه خواهد بود؟ فاطمه ای که همین حالا به گفته مادرش مشق شب های برادر کوچکش را می نویسد و به عنوان یک بازیگر تئاتر در جشنواره های ملی حضور پیدا کرده چرا نمی تواند حتی به مدرسه استثنایی برود؟ !
از روز قبل از کارگردان تئاتریکه فاطمه در آن بازی کرده خواسته ام که برای گفتگ در مرکز کوشا حاضر شود ،اردلان تاجدینی، مربی مرکز توانبخشی گلهای آسمانی و پاره وقت کوشا و سرپرست گروه هنر و تئاتر مکث شهرستان گناوه. سابقه ۱۲ سال کار نمایشی در حوزه نویسندگی و کارگردانی تئاتر او می گوید :
به دعوت مسئولین آن مرکز کار با بچه های استشنایی را شروع کردم و در کل نقش هنر درمانی در ابعاد مختلف را با توجه به تجربه کاری یکی از ضرورترین مقوله های آموزشی برا معلولین می داند و تئاتر را یکی از کاراترین آنها که به سلامت روانی جامعه کمک می کند .
از او می خواهم درباره کار نمایشی و نحوه ارتباطش با این بازیگر معلول توضیح دهد؟
تاجدینی می گوید شاخصه اصلی تولید کار برای تئاتر معلولین این است که کارگردان و عوامل باید از تمام خصوصیات بازیگر(درمانجو) اطلاعات کاملی داشته باشند یعنی ما به جای اینکه بیوگرافی شخصیتهای متن اجرایی را به مفهوم کلی آنالیز کنیم باید شناسنامه کسی که قرار است نقش را بازی کند را بررسی کنیم من با تحقیقات پی بردم که فاطمه طیب زاده به دلیل ناتوانی جسمی و ذهنی در کلاس کم حرف، گوشه گیر، کم تحرک و به دلیل عدم توجه کافی از طرف خانواده و نگاه سطحی جامعه نسبت به توانایی او پر از هراس و ترس است که در وحله اول ارتباط شکل گرفت ودرسطوح بعد به نیازشناسی فاطمه پرداختم.
مربی تئاتر فاطمه می گوید : ایشان بعد از یک هفته که همراه مادرش به تمرین دعوت شد بدون هیچ ترسی با تمام افراد گروه ارتباط برقرار کرد و روی صحنه آمد و دیالوگ حفظ کرد و به ایفای نقش پرداخت و حاصل، آن شد که با نمایش بیا با رز قرمز در دومین جشنواره تئاتر منطقه ای خلیج فارس در شیراز مقام ویژه بازیگری خردسال را از دست دکتر قطب الدین صادقی کسب کرد. هم اکنون هم در حال تمرین در نمایش کوتاه(عنکبوت وپروانه) است که ویژه بچه های استشنایی کوشا است. خوشبختانه تمام دیالوگهای نمایش که بصورت شعر وهمراه با ریتم موسیقیایی خاصی است را حفظ کرده است، جای تعجبی برای بنده نیست که بگویم معلولان گناوه ای در۹ دوره تئاتر معلولین بوشهر و سه دوره بین المللی تهران برگزار شده بدون هیچ حمایتی فعل خواستن وتوانستن را عملی کرده اند و اما جای افسوس دارد که امثال فاطمه طیب زاده ها که خداوند به آنها استعدادهای فروانی داده نتوانسته اند دیده بشوند و برای درس خواندن در مدرسه مشکل دارند لذا دوباره تاکید می کنم آنهایی که می دانند و می بینند و می فهمند برای فاطمه ها کاری بکنند.
و در آخر به پیشنهاد آقای تاجدینی مربی هنر مرکز، به جمع صمیمانه کودکان مرکز رفتیم تا اجرای قطعه های نمایشی آموزش دیده را مشاهده کنیم و اینجا بود که ارزش معنوی یک معلم و مربی بیش از همه نمود پیدا می کند وانسان حس می کند که کار آنها باارزش ترین کارهای روی زمین است جایی که مربی به یک کودک ناتوان آنقدر انرژی می دهد که با آن کمبودهای اعتماد به نفس و کم رویی که براثر کمبودها و نگاههای اطراف در او جا کرده آنقدر احساس زیبای هنریشان را به خوبی به نمایش می گذارد که انسان را به تقدیر وا می دارد و فاطمه در کلاس از ایفاگران نقشهای هنری بود.فاطمه اما هنوز چشم براه است که روزی به او اجازه تحصیل در مدرسه را بدهند. واین حق فاطمه و فاطمه هاست ،بیایید از این به بعد دیدمان را نسبت به این نوع کودکان عوض کنیم به جای ترحم و دلسوزی به آنها امید و انرژی بدهیم.