شما اینجا هستید

گفتگو » گفتگو با ورزشکاری که مرد و زنده شد!
گروه : گفتگو

روایت سید فخرالدین حسینی رئیس و مربی هیئت بوکس شهرستان گناوه بعد از مرگ
صدای بندر – معینی هر وقت مجله روزهای زندگی یا هر مجله دیگر به دستم می رسید اولین مطلبی که خیلی بـه آن علاقمند بودم و آن را مطالعه می کردم آنهایی که مردند و زنده شدن ، خیلی دوست داشتم از نزدیک با یکی از آنها آشنا شوم و روایت را از خود آنها بشنوم . آقای سید فخرالدین حسینی رئیس و مربی هیئت بوکس شهرستان گناوه یکی از آنهاست که بیشتر ورزشکاران و مردم شهر گناوه با آن آشنا هستند. او کسی بود که به کما رفت و مرگ را به چشم خود دید و دوباره به زندگی بازگشت! ما هم با ایشان مصاحبه ای ترتیب دادیم که از حال و هم اتفاقاتی که در بستر بیماری برای ایشان افتاده با خبر شویم . و برای خوانندگان عزیز هم در بعد معنوی جذابیت لازم را دارد .

آقای حسینی متولد چه سالی هستید و به چه مدت است که در رشته بوکس فعالیت ورزشی دارید ؟
متولد سال ۱۳۴۴ هستم . شروع فعالیت ورزشی من از سال ۱۳۵۷ بود زیر نظر دائیم که خودش بوکسر زمان قبل از انقلاب بوده و یک مربی خارخی به نام ریماس که در جزیره خارگ مشغول به کار بود من رفتم پیش او دوره دیدم و از سال ۱۳۶۳ شروع مربیگری من بود که در خانه ها به صورت سیار ورزشکاران را آموزش می دادم بعد از مدتی اولین سالن بوکس به نام شریعتی که کنار دریا بود راه اندازی کردم که به خاطر منع ورزش بوکس که آن را حرام داشته بودند باشگاه من تعطیل شد و دوباره به خانه ها برگشتم در سال ۸۴ در باشگاه تایگر در جاده برازجان به مدت ۲ سال در آنجا بودم که یک رینگ بوکس سیمانی داخل تربیت بدنی در کنار منبع آب درست کرده بودند که من ادامه فعالیتم را در آنجا گذراندم بعد از انجام فعالیتهای ورزشی در سال ۸۷ به عنوان رئیس هیئت بوکس شهرستان انتخاب شدم و در سال ۸۸ به عنوان مربی استان در مسابقات دومین المپیاد ورزشی ایرانیان در شهر کرد اعزام شدم که در آنجا ورزشکاران استان برای اولین بار توانستند مقام بیاورند و هیئت استان هم به خاطر تشکر و قدردانی یک رینگ بوکس به من هدیه داد که در حال حاضر در سالن رزمی گناوه هست و ورزشکاران بوکس بر روی آن تمرین می کنند و تا کنون به عنوان رئیس و مربی در خدمت شما هستم .

آیا شما به عنوان مربی استان به جاهای دیگر هم اعزام شدید ؟ بله من در مسابقات استان فارس و استان خوزستان هم مربی بوکس استان بوده ام .

در حال حاضر وضعیت جسمانی شما چگونه است ؟ به خاطر شکافته شدن سینه ام و شکمم هنوز خیلی درد دارم و به هر بویی که باشد چه عطر و غیره حساسیت شدید دارم و محدویت غذایی دارم و خیلی از غذاها را نمی توانم بخورم سبزی و هر غذایی که سبزی در آن بکار رفته باشد نمی توانم بخورم به خاطر یکی از قرصایم به نام WARFARiN که برای رقیق شدن خون به من داده اند .
به علت بیماری که شما در حال حاضر دارید به چه مدت است که از بوکس فاصله گرفته ای ؟ حدود سه ماه است و امیداوارم که باز هم برگردم . انشاء الله

حدود چقدر طول می کشد که شما دوباره به عرصه مربیگری برگردید ؟ شاید یکسال طول بشکد تا بتوانم ورزش بکنم ولی در حال حاضر گاهی اوقات در حد سرزدن به باشگاه می توانم بروم .
شما که از وضعیت جسمانی خوبی برخوردار بودید چه اتفاقی برای شما افتاد ؟ یکی از شاگردانم برای انتخابی تیم ملی بوکس انتخاب شده بود و من داشتم با آن تمرین می کردم در حال تمرین پایم پیچ خورد و بدنم روی زانوی راستم کاملا” چرخید به
طرف دیگر و مثل یک چوب خشک که وقتی می شکند صدا می دهد زانوی من هم همینطور صدا داد مینکس و رباط زانویم پاره شد .
شما که عمل جراحی قلب و ریه انجام داده بودی چه ارتباطی با پای شما داشت ؟
به دکتر مراجعه کردم و پایم را گچ گرفتند دو هفته داخل گچ بود که یک شب ساعت ۳۰/۳ شب در منزل بی هوش شدم که خانم و بچه هایم ترسیدند و به اورژانس ۱۱۵ تماس گرفتند و آنها آمدند به منزل مرا به سی سی یو منتقل کردند سه روز در سی سی یو بودم و بعد از سه روز دکتر معالج من گفت شما بـــه خاطر اینکــه نمی توانی پایت را بــه زمین بگذاری باید تست هسته ای بدهید من به کمک برادرم راهی شیراز شدم بعد از تست هسته ای دکتر شیراز گفت شما باید انژیوگرافی بشوید من در بیمارستان خصوصی بستری شدم . شب مرا انژیوگرافی کردند و فردا صبح در بخش بعد از شستن دست و صورتم برگشتم بغل تختم سرپا ایستاده بودم که به خانمم گفتم حالم خوب نیست که روبه صورت بر روی تخت افتادم دیگر نفهمیدم چه شد بعد از مدتی که نمی دانم چقدر طول کشید من را احیا کردند با تلاش بسیار زیاد پزشکان به من تنفس مصنوعی و شوک دادند که من برگشتم .
یعنی شما کاملا” ایست قلبی کرده بودید ؟ بله کاملا” ایست قلبی و تنفسی کرده بودم که حتی برایم کد زده بودند بعد از مدتی چشمایم کمی باز شد دیدم در کف بخش خوابیده ام و تعدادی دکتر و پرستار بالای سرم هستند بعد از آن نفهمیدم چــه شد سریعا” مرا بــه آی سی یو منتقل کردند به مدت ۱۶ روز در آی سی یو بودم که ۲ الی ۳ روز اول آن بعد از آزمایشهای متعدد که انجام دادند دکترها تشخیص ندادند که مریضی من از چیست بعد یک دکتر داخلی از همان بیمارستان یک ازمایش خون و سی تی اسکن تخصصی برای من انجام دادند که بعد از آزمایش هاو سی تی اسکن متوجه شدند که در ریه های من پر از خون است و علت آن شکستگی پایم بود که لخته خون از پایم حرکت کرده ووارد ریه ها و قلبم شده بود که همان دکتر به خانمم گفته که اگر عمل بکند می میرد که خانمم گفته بود که اینجور نمیشه که عمل بکند و بمیرد باید چکار کنیم که دکتر گفته بود یک فیلتر در بدنش به کار می گذاریم که لخته خون بالا نرود و آن هم احتمال زنده بودنش ۵۰ درصد می باشد که بستگانم یک فیلتر تهیه و مرا به اتاق عمل بردند فیلتر را در بدنم بکار گذاشتند بعد از آن مرا با ۵ مریض دیگر که آنها هم می خواستند عمل قلب انجام دهند به ریکاوری بردند من نفــــر دوم بودم قرار بود ساعت ۱۰ صبح من را عمل بکنند و مریض ها یکی یکی عمل جراحی قلب انجام می دادند و همینطور عمل جراحی من عقب می افتاد چون می خواست برای من معجزه رخ بدهد ساعت ۷ غروب بود که مرا بـه اتاق عمل بردند بعد از ساعتها که بر روی ریه و قلب من کار کردند من بر اثر خونریزی شدید فوت کردم من را کنار گذاشته بودند دکترها داشتند به همدیگر می گفتند که به خانواده اش اطلاع دهید که مریضشان فوت کرده است بعد از مدتی قلب من شروع به زدن کرد که به گفته دکترها یه معجزه بوده و مرا باز هم بردند زیر عمل ولی نمی توانستند کاری برایم انجام دهند که همان معجزه ای که راجع به آن گفتم رخ داد دکتر جراح فوق تخصص ریه از تهران رسیده بود فرودگاه شیراز و خود بیمارستان قسمت رادیولوژی که ربطی به کار ما هم نداشت در همان لحظه با او تماس گرفته بودند که مایک عکس در رادیولوژی داریم اگر زحمتی نیست بیا آن را ببین و برو چند لحظه بعد هم از اتاق عمل همان دکترهایی که مرا عمل می کردند با او تماس گرفته بودند از او سوال کردند کجایی گفت من در بیمارستان اردیبهشت هستم همان بیمارستانی که من در اتاق عمل بودم بهش گفتند دکتر سریع بیا اتاق عمل که دکتر گفته بود من اتاق عمل اینجا را بلد نیستم که دستیار دکتر با لباس اتاق عمل که با آن لباس استریل شده نمیشه بیایی بیرون چون مجبور بود سریعا” خودش را به دکتر رساند و اورا دوان دوان به اتاق عمل آورد و موقع لباس پوشیدن حتی وقت برای درآوردن لباسهای شخصیش را هم نداشت لباس اتاق عمل را روی لباسهایش پوشید و همین دکتر باعث شد که خونریزی شدید من بند بیاید و ریه ام را عمل کرد دکتر قلب هم که هم زمان سر عمل بود قلبم را عمل کرد حدود ۳۰/۱ شب عمل من تمام شد ولی باز هم به خانواده ام می گفتند که برایش دعا بکنید ساعت ۲ شب مرا از اتاق عمل به ای سی یو منتقل کردند که من در کما بودم .
آیا زمانی که شما در کما بودید کسی را می گذاشتند در آی سی یو شما را ببیند ؟ بله فقط خانمم که خودش هم پرستار بود و برای چند لحظه اجازه به او دادند که بیاید ای سی یو مرا ببیند که می خواست از من عکس بگیرد با اون دستگاه های زیادی مثل تنفسی و مانیتور و هفت جای شکمم را سوراخ کرده بودند و شلنگهایی که از شکمم بیرون آمده بودند و به هفت کیسه های تخلیه خون وصل شده بودند و چشمانم را که بسته بودند وضعیت خیلی ناراحت کننده ای بود که پرستاران بخش به او اجازه ندادن و گفتند که بهتر است عکس نگیری که چون در آینده در روحیه شما تاثیر بسیار بدی می گذارد حتی موقعی که من در کما بودم دندان جدید هم در آورده بودم .
شما چند روز در کما بودید ؟ من بعد از عمل چهار روز در کما بودم که فقط به همراهانم می گفتند برایش دعا بکنید هیچ کاری از دست ما بر نمی آید و روز چهارم صدای صلوات در آی سی یو بلند شد همراهان سوال کرده بودند چه خبر است گفتند حسینی خودش دارد نفس می کشد که حتی پرستارها هم برایم گریه می کردند و من از مرگ حتمی با معجزه و لطف خداوند بزرگ نجات پیدا کردم بعد از اینکه از کما درآمدم خیلی از پرستارها و دکتر ها از بخش های مختلف بیمارستان یکی یکی به ملاقاتی من می آمدند و مریض های که بغل من خوابیده بودند تعجب می کردند که این حسینی چکاره هست که اینقدر اینها می گویند ما به ملاقاتی آقای حسینی آمداه ایم ولی خودم هم چیزی نمی فهمیدم که اینها چرا اینقدر به ملاقاتی من می آیند
ولی آنها می فهمیدند که من از این دنیا رفته بودم روز آخری که می خواستم ترخیص بشوم بر روی صندلی چرخ دار نشسته بودم که تکنیسین اتاق عمل مرا دید و صورتم را بوسید و گفت خوشحالم که دوباره شما را می بینم من اعتقادی به معجزه نداشتم اما بعد از اتفاقی که برای شما افتاد دیگه به مجعزه اعتقاد پیدا کردم چون با چشمهای خودم وضعیت تورا در اتاق عمل دیدم .

در پایان اگر صحبتی با همشهریان خود داری ما در خدمتیم :

من فرشته مرگ را به چشم خود دیدم ولی خدا خواست تا این بنده کوچکش را به زندگی برگرداند.
و در پایان از همه کسانی که در حسینه ها، مساجد ، در هر کجا که بوده اند برایم دعا کرده اند و به شیراز به ملاقاتی من آمده اند بیش از چندین هزار تماس تلفنی که حال مرا از خانواده ام می پرسیدند از همسرم و برادرانم به خصوص آقا سید ، از اداره ورزش گناوه ، از هیئت بوکس استان و شهرستانها ، ورزشکاران و باشگاه بوکس گناوه و از همه و همه کمال تشکر را دارم . همچنین از شما و هفته نامه صدای بندر تشکر می کنم که وقت خود را در اختیار من قرارد دادید .

ای خـــدا تــــو را حمد و ستایش می کنم بــر نعمت سلامتی بدن که دایم با این نعمت ، عمر می گذرانم ، و باز تو را ستایش می گویم بر اینکه علت و مرضی در جسمم پدید آوردی و نمی دانم ای خدای من ، که کدام یک از این دو حال به شکر تو سزاوارتر است . و کدام یکی از این دو وقت ، ثنای تو شایسته تر است ؟
آیا اوقات سلامتی که در آن از نعمت های نیکو رزق و روزی ام فرمودی و مرا نشاط خاطر بخشیدی با آن نعمت ها و مرا قوت دادی با آن نعمت ها تا بر طاعتت موفق گردم ؟ یا اوقات بیماری که بــه واسطه آن مرا از کدورت گناهان پاک گردانیدی ؟

گزارش از عبدالرحیم معینی

  1. رویا

    من ورزشکارانرادوست دارم همیشه سلامت باشید

شما هم می توانید دیدگاه خود را ثبت کنید

کامل کردن گزینه های ستاره دار (*) الزامی است -
آدرس پست الکترونیکی شما محفوظ بوده و نمایش داده نخواهد شد -

خبر بندر | بندرگناوه، بندر دیلم، بوشهر