ستون فرهنگ شفاهی
صدای بندر -عبد الله دشتی مکان: عرب ها به خاطر آنکه ایرانیان را آتش پرست می دانسته اند به آنان زن نمی داده اند اما ادیبی ایرانی{به احتمال سیبویه} آنقدر عربی را سلیس، روان وشیوا سخن می گفته که عرب ها نمی دانستند ایرانی است. او با زنی عرب ازدواج می کند. یکبار به زنش می گوید: اُقتل السراج! یعنی چراغ را بکُش! در حالی که عربها می گویند اطفاء السراج و یا ادفع السراج. زن داد وهوار راه می اندازد که این مرد عرب نیست و عجم است زیرا گفت اُقتل السراج. برادران و سایر بستگان زن می آیند و…
در گویش گناوه ای برای خاموشی شمع و آتش از فعل(کور کردن) استفاده می شود و در کازرون و بسیاری از نقاط جنوب نیز همینگونه است. در گویش لری و به تبع آن گناوه ای(کور کردن) به معنی پایان دادن به اختلافات و درگیری هاست ومترادف است با پایین کشیدن فتیله. در نقاطی از سیستان و بلوچستان نیز برای خاموشی شمع و چراغ از فعل(مردن) استفاده می شود و می گویند: چراغ مُرد! همچنین در گویش گناوه ای برای قطع و وصل شدن جریان برق از فعل های(رفتن) و(آمدن) استفاده می شود و می گویند: (برق رفت!) و (برق آمد!).
این شیوه ی بیان در ادبیات فارسی سابقه ای طولانی دارد. چنان که سعدی می گوید
شمع را از این خانه به در بردن و کشتن تا به همسایه نگوید که تو در خانه مایی
سعدی در جایی دیگر برای خاموشی شمع از (نشستن) استفاده می کند.
شمع بخواهد نشست باز نشین ای غلام روی تو دیدن به صبح روز نماید تمام
همچنین مولانا، حافظ و دیگر بزرگان ادب فارسی نیزبه همین سیاق با زبان و کلمات رفتار کرده اند.
در شعر معاصر نیز نادرپور می گوید:
چراغ را نتوانم کشت که صبح پنجره روشن نیست
برای شناخت دلیل این مسئله(استفاده مجازی از کلمات در زبان روزمره) باید به گذشته های بسیار دور برگشت. انسان نخستین خود را در پیوند با نیروهای مرئی و نامرئی اطراف خود می دیده و از این رو خود وهمنوعان خود را با این نیروها مرتبط می دانسته. او جهان و طبیعت اطراف خود را دارای آگاهی ای از نوع آگاهی خود می دانسته و در این خیال بوده که طبیعت اطراف نیز مانند او دارای احساسات و عواطف انسانی است. این آگاهی بخشی و تشخص انسان بخشیدن یاPersonalisation به طبیعت و جهان اطراف باعث تعمیم خصوصیت ها و فعل های انسانی به آن می شد. و برای مثال ایرانیان به نور و آتش احترام خاصی می گذاشته و برای خاموشی آتش از فعل مردن استفاده می کرده اند. از این رو ما هنوز بندناف مان را از طبیعت و بینش کهن و اساطیری نبریده ایم ما هنوز کلمه ی(مال) را(اهل) معنی می کنیم و می گوئیم: فلانی مال کجاست و نمی گوییم اهل کجاست! در صورتی که مال به معنی آنچه در ملک کسی باشد و دارائی، و در گویش بومی به معنی متاع و اسباب، سطور و چهارپا می باشد!