عاشقانه گاز
عبدالکریم نیسنی
خبربندر: ای نازنین گاز کنگونم، عسل مصفای عسلویه ام، ای که بوی مست کننده ات، روح هر علاقه مندی مانند من سروپا تقصیر که عاشق دندان های طلائی ات که در مغازه ات به اسم فلر در ارتفاعات بالاسرت می سوزد هستم. ۲۵ سال است از دوری ات ناتوان شده ام . امروز به یمن سفر پر برکت جام رسانه ای امید از دستهایم مانند دکل و مشعل های فازهای ۱۲ گانه ات ترازو می سازم و بسویت قنوت می خوانم، ای نازنین گاز کنگونم، بخدا روزی که با فلرهای روشنت روی خوش با ما نشان داده ای گفتم شاید می خواهید محیط زیست را بترسانی و آهوها را رم بدهی. اما پائین دستی ها گفتند، اینها نشانه چرخش اقتصاد در ایرانی ترین پالایشگاه جهان است.
هم اکنون که بر بلندای ارتفاعات منطقه کوهستانی جم چشمانم به امید آفرینی تو می نگرد به بوی زرد گوگردی ات علاقه مند شده ام و تصمیم گرفتم تا آخرین قطره خونم را به رنگ زردت نثار کنم تا نکند روزی عاشق شیرازی ها شوی و یا بخاطر توسعه مشترک با آن ور آبی ها روی خوش نشان دهی، چه کنم نگار نازنینم روزی لیسانس بیکار و بدهکار سرو پا برهنه و مفلس بودم و دلم می خواست با پای پیاده بسویت برسم تا دستم را به تو بند کنم و از دولت بی دریغ تو صاحب سرمایه شوم ، اما از بخت بد روزگار دست و پایم به مختک خبرنگاری پایبند شد، امیدم آن است که یک بوسه زنخدان چاه عمیق گازهای شیرین و ترش تو بفرستم تا دل خسته ام با عطا و عنایت تو وصل شود و مرا به سهام داریت قبول کنی .
لطفاً تو هم سخاوتمندانه کمی لوله مهر وفایت را برای لحظه ای هم که شده بسوی تانکر قلب معیوب و ماتم کشیده ام بر خلاف سالهای بدسگالی زمان پدرم در پالایشگاه آبادان که مثل کشتی طوفان زده روی سینه اش بختک زده بود به لطف خویش سرازیر سازی.
دلدار زرد و زیبایم، محبوب نازنین نارم، انارستانم نخل تقی و جم ریز و تشان و اخند و کنگانم، جام جم چشمانم، درنگی دیده اشکبارم را بنگر و مثل همیشه مرا از پستان پالایشگاه عظیم پارس شمالی و جنوبی با نوشیدن جرعه ای از آن همه لوله های پیچ در پیچ بخار آب تقطیر شده ات دعوت کن تا سیراب شوم و امشب و همه شب زیر فلرهای باقی مانده که پایان روشنی های آن نزدیک هستند به خواب عمیق فرو روم و به آرامش برسم تا دیگر خواب شومینه و پنکه انگلیسی در خانه های شرکتی بهمنشیر آبادان نبینم و آشفته حال نشوم.
به امید روزهای خوش – زیر سایه گاز پرفشارت