شما اینجا هستید

گفتگو » گفتگو با سیف اله میگلی نوحه خوان و پیرغلام اهل بیت
گروه : گفتگو

گفتگو با سیف اله میگلی نوحه خوان و پیرغلام  اهل بیت

 

 

 

آرزویم این است در کربلا و در بین الحرمین نوحه زینب از شام را بخوانم

گفتگو از: اسماعیل طاهری نیا

از سیزده سالگی  به صدای نوحه ” بخشو” علاقه مند شد و همین علاقه شدید باعث شد تا نوحه خوانی و مداحی را در مکتب ” بخشو” بیاموزد، آرزویش این بود که روزی نوحه خوانی پرآوازه در دیلم شود و امروز تنها آروزیش این است که به همراه هیات سینه زنی اش در کربلا و در بین الحرمین نوحه ” زینب از شام وارد کربلا شد” را بخواند. هنوز هم دوستداران زیادی دربین قدیمی ها و همچنین نسل جوان دارد و وقتی صدایش از بلندگوی مسجد می آید پیر و جوان به عشق شنیدن صدایش و سینه زدن به مسجد می آیند و همنوا با او در عزای امام حسین(ع) و یاران باوفایش عزاداری می کنند.

به بهانه معرفی و آشنایی بیشتر با این مداح و پیرغلام حسینی و به مناسبت محرم حسینی به منزلشان رفتیم و گفتگویی با ایشان ترتیب دادیم که به شرح ذیل خدمت خوانندگان عزیز تقدیم می شود:

خودتان را معرفی کنید؟

سیف اله میگلی هستم ،متولد ۱۳۲۹ اهل و ساکن دیلم،دارای سه فرزند پسر به نامهای حسن،فرج اله و رضا

  از چه زمانی به نوحه خوانی علاقه مند شدید؟

دوازده یا سیزده سالم بود که به نوحه خوانی علاقه مند شدم حدود سالهای ۴۰و۴۱ بود که شروع کردم به نوحه خوانی، فردی بنام مختار مرادی که در همسایگی ما بود و با مارفت وآمد داشت و پدرش در بوشهر پاسبان بود یک روز آمد و به من گفت،یکی هست بنام ” بخشو” در بوشهر نوحه می خواند و نوارش همراهش بود و من صدایش را گوش دادم و گفتم من باید حتما مثل این(بخشو)بشوم.

اگه امکان داره بیشتر در مورد آشنایی تون با مرحوم “کردی زاده” بگویید؟

آنقدر به صدای مرحوم جهانبخش کردی زاده (بخشو) علاقه داشتم که حد و اندازه نداشت و به دلیل این عشق و علاقه زیاد بود که از پدر و مادرم پول گرفتم و به بوشهر رفتم و به اتفاق آقای مختار مرادی پیش “بخشو” رفتیم و به مرحوم کردی زاده گفتم من می خواهم نوحه خوان شوم و می خوانم اگر صدایم خوب بود و تایید کردید تا ادامه دهم و خلاصه بخشو تایید کرد و گفت ادامه بده،

  کسی هم مشوق شما بود و در این راه چه کسانی به شما کمک کردند؟

خود مرحوم کردی زاده(بخشو) از مشوقین اصلی ام بود و بقولی مرید و مراد بودیم و همچنین حمایتهای پدر و مادرم،آقای کپتان و مرحوم محمد زاهدی پور (خدا بیامرزدش) به من خیلی کمک کردند و حمایتهای اینها بود که باعث ترقی من در نوحه خوانی شد.

از اولین روز نوحه خوانی تان برایمان بگویید تا خوانندگان بیشتر با سرگذشت شما آشنا شوند.

در سال ۴۲ به دلیل علاقه وافرم به نوحه خوانی،پیش آقای کپتان رفتم و گفتم می خواهم نوحه بخوانم و هرجا می روم به دلیل سن کم به من اجازه ام نوحه خواندن نمی دهند و اقای کپیتان گفت باید بری پیش آقای محمد زاهدی یور(پدر حاج مصطفی زاهدی پور) در آن زمان پدر و پسری بنام آقای رئوف در حسینیه اعظم نوحه خوان بودند و به من اجازه نوحه خواندن نمی دادند، آخه من نوجوانی سیزده ساله بودم که شروع به خواندن نوحه کردم و سالی هم که شروع به خواندن کردم مرحوم مادرم را بردم پیش مرحوم محمد زاهدی پورکه فردی مذهبی و مردم دار بود و متصدی تریبون و بلندگو در حسینیه اعظم بود و مادرم به او گفت پسرم می خواهد نوحه بخواند و به او اجازه نمی دهند و گفته اند باید پیش آقای زاهدی پور بروی و می خواهم اجازه دهی که پسرم در حسینیه اعظم نوحه بخواند، آقای زاهدیپور هم گفت برایم نوحه ای بخوان ببینم صدایت چطور است و من خواندم و آقای زاهدیپور هم گفت خوب است و گفت امشب نوحه سینه زنی مال توست.

خلاصه آقای زاهدیپور گفت امشب بیا حسینیه اعظم و جنب منبر و روبروی خودم بایست و مراسم سینه زنی که شروع کرد با اشاره من بیا پشت تریبون. و آنقدر علاقه به سینه زنی سنتی داشتم که دوست داشتم روضه و عزاداری ها زودتر تمام کند و سینه زنی شروع شود و من هم قبل از شروع سینه زنی با زیرشلواری و زیرپیراهنی رفتم حسینیه اعظم(آن زمان هم یک شلواری پدرمان برایمان می خرید و بایستی از اول مدرسه تا آخر سال آن را داشته باشیم)

مراسم سینه زنی که شروع کرد من رفتم داخل حسینیه و کنار منبر به حالت فنری ایستادم و منتظر اشاره آقای زاهدی پور بودم پس از خواندن پیشخوان با اشاره آقای زاهدی پور رفتم پشت تریبون، برای مردم یک چیز عجیبی بود که این نوجوان کوچک در اینجا چه می کند؟ و برای چه آمده است؟

خلاصه میکروفن را برایم پایین آورد و محکم بست و من نوحه اولِ اولم ” لیلا بگفتا آی آرام جانم ” که از جهانبخش کردی زاده بود را در آنجا خواندم و آنروز صدایم باعث تعجب مردم شد و در دیلم غوغایی بین سینه زنان به پا شد.

یکی از بچه های دیلم (که رحمت خدا رفته) به من گفت ما آن شب کنار بانک ملی نشسته بودیم و وقتی صدایت را شنیدیم آنقدر با عجله و سرعت به سمت حسینیه دویدیم که دوبار می خواستیم بر زمین بیافتیم   و اینقدر صدای عجیبی برای مردم دیلم بود و آن زمان آنقدر مردم و سینه زنها مرا تشویق کردند که من هم با علاقه بیشتری به نوحه خوانی ادامه دادم.

دوتا نوحه خوان قدیمی دیلم مرحوم پدر و پسر رئوف هم تعجب ماندند و گفتند این پسر کیست؟ و از صدای من خوششان آمد و من آنقدر علاقه داشتم وجوری ادا در می آوردم که انگار صدای یه نوحه خوان هفتاد هشتاد ساله بود.

  بعد از آن شب دوباره هم به حسینیه اعظم رفتید؟برخورد مردم با یک نوجوان نوحه خوان سیزده ساله چطور بود؟

بله شب اول به عنوان پیشخوان دو نوحه خواندم و فردا شب هم آمدم حسینیه، مردم یه جور عجیبی به من نگاه می کردند و یه شلواری همان شب با نخ و سوزن برایم دوختند و بر تنم کردند و موقعی که آمدم حسینیه اعظم انگار که یه مداح معروفی آمده است و مردم دورم را گرفته بودند. شبهای بعد که می آمدم خجالت می کشیدم از این همه ابراز علاقه و بخاطر این و اینکه کسی نبیندم می رفتم در گوشه ای که کسی نشناسدم می ایستادم.

 موقعی که سینه زنی شروع کرد مرحوم محمد زاهدی پورگفت امشب و فرداشب اجازه خواندن یک واحد را برایت گرفته ام و شب سوم سه نوحه خواندیم و شب چهارم هم اعلام کردند باید حتماً واحد را بخوانی و خدابیامرزد مرحوم جهانبخش کردی زاده را که من آن شب نوحه ای که در آن می گفت ” مظلوم” و همراهش چاووشی می خواند را خواندم و در دیلم هم یک چاووشی خوانی بنام سعیدی(رحمت خدا رفته) بود که کسی هم صدایش را نداشت قبل از شروع مراسم سینه زنی سنتی در حسینیه چاووشی می خواند. خدا بیامرزد پدر بزرگ حاج مجید علیپور وسط سینه می ایستاد و موقعی که نوحه را می خواندم و می گفتم “مظلوم” و اون با صدای نرمی می گفت ” حسین چه شد؟” را می گفت و علاقه زیادی به من داشت.و خلاصه شب بعد با آقای علیپور هماهنگی کردم و به او گفتم، موقعی که من گفتم ” مظلوم” شما ” حسین چه شد” گفتن را شروع کن.

۷-بزرگترهای دیلم در آن زمان با شما چطور برخوردی می کردند؟

وقتی به حسینیه وارد می شدم مرحوم حاج عبدالرسول بشیری و مرحوم سید فاخر و آنهایی که بزرگتر بودند به من می گفتند “بلبل حسینیه” ” بلبل حسینیه” آمد و مرا تشویق می کردند.

استاد شما در نوحه خوانی فقط مرحوم “کردی زاده” بود؟چطور تمرین می کردید؟

اصلاً برداشت اصلی صدایم از صدای “بخشو” است می رفتم بوشهر پیش ” بخشو” در مسجد دهدشتی. با پولی که از کرایه کشی بشکه های نفتی درمی آوردم یه ضبط قدیمی که با باتری هم کار می کرد خریدم و نمی گذاشتم کسی به آن دست بزند و یک جین باتری می خریدم و صدای خودم را ضبط میکردم و با صدای جهانبخش کردی زاده مقایسه می کردم که ببینم که چه جور و کجا صداش رو بالا و پایین می کند و حتی موقع واحد گفتن هم به دهان مرحوم جهانبخش کردی زاده نگاه می کردم و خلاصه برای یادگیری نوحه اینقدر پافشاری می کردم.

نوحه خوانی را پس از حسینیه اعظم در کجا ادامه دادید؟

در سن ۱۵ سالگی بعد از گرفتن کلاس ششم به کویت رفتم و حدود سه سال آنجا ماندم در مسجدی به نام مسجد سید محمد که کنار سفارت ایران در کویت بود نوحه می خواندم و به همراه بچه هایی که ازدیلم می آمدند درآنجا عزاداری می کردیم، آقای اسکندر قنواتی با اتوبوس بچه های دیلم که به کویت می آمدند رو از اسکله کویت می آورد به مسجد، حتی آیت اله وحید خراسانی هم در آن مسجد روضه می خواند و یکی داشتیم به نام ” حاج مسعود” خدا بیامرش، سینه زن اصلی یمان بود، سیه چرده و اهل بوشهر بود و به گرمی و با شور سینه می زد و چنان ادایی از خودش درمی آورد که مردم گریه می کردند.

چند سال در کویت اقامت داشتید؟اگر خاطره ای از زمان اقامتتان در کشور کویت دارید بفرمایید.

در حدود ۱۷ سال در کشور کویت مقیم بودم و سه سال اول در آنجا ماندم و سالهای بعد برای محرم به دیلم می آمدم ودر حسینیه اعظم نوحه می خواندم.یادمه در اون سالهای اول اقامتم در کویت شبی با پیراهن عربی در حال نوحه خواندن بودم پس از اتمام سینه یکی از کنسولگری ایران پیشم آمد و به من گفت واقعاً دوستت داریم و امشب ما را سرافراز کردید و حیف است با صدایی که شما دارید با لباس عربی نوحه بخوانید و فرداشب پیراهن و شلوار بپوش، من هم رفتم بازار و یه دست پیرهن و شلوار خریدم و از آن شب به بعد با این لباس نوحه خواندم. خلاصه با همکاری بچه های دیلم برنامه عزاداری در ماه محرم را در کویت رونق دادیم.

بعداز برگشت از کویت در کجا شروع به نوحه خوانی کردید؟

ما از کویت آمدیم دیلم و دوباره به حسینیه اعظم یعنی همان جایی که روزی آرزو داشتم نوحه خوان اصلی انجا شوم، برگشتم،از نوجوانی با خودم می گفتم خدایا بحق محمد و آل محمد من بجایی برسم که بیایم دم حسینیه اعظم و آقای رئوف پدر و پسر بیایند از من دعوت کنند و به من بگویند آقای میگلی بفرما بخوان.

محرم آمد، شب ششم آمدیم دم حسینیه اعظم، کسی نبودم که بخواهم کاری کنم که رفیقم از من ناراحت شود و بخواهم رکوردش را بشکنم و یا اینکه بخواهم بخاطر دلم بخوانم و هدفم فقط پایداری دستگاه سینه زنی سنتی در دیلم،احترام به پیشکسوت و عزاداری برای آقا امام حسین(ع) بود.

عبدالحسین رئوف آمد جلوم و گفت آقای میگلی بفرما تا سینه شروع شود و در دلم گفتم آقا امام حسین(ع) چقدر کارهایت درست است و مرا به مرادم رساندی،چون یه مداح بزرگی آمده بود و از من دعوت کرده بود بیایم بخوانم. همان زمان مردم خیلی به من احترام می گذاشتند و الان هم که پیرتر شدم در دل اهل دیلم جا دارم و مرا احترام می کنند.

  از چه سالی در مسجد امام خمینی(ره) شروع به نوحه خوانی کردید؟

از سال ۵۷ . اوایل انقلاب بود به همراه مصطفی حمادی رفتیم پیش شیخ حسن و گفتیم ما می خواهیم مراسم دمام زنی و سینه زنی رو بیاریم مسجد حاج علی(امام خمینی فعلی)چون اون موقع مسجد حاج علی بعدازنمازمغرب و عشا ساعت شش که می شد درش بسته می شد و به همراه مصطفی حمادی مراسم دمام زنی و سینه زنی سنتی را به مسجد حاج علی آوردیم و این مسجد از آن سال به بعد دهه اول محرم در آن مراسم عزاداری و روضه،سینه زنی و دمام زنی برگزار شد و در سالهای بعد هم با کمک حاج خلیل و همکاری حاج سیروس روحی توانستیم روی حیاط مسجد امام را سایه بان کنیم.

  چند سال در حسینیه و چند سال در مسجد امام نوحه خوان بودید؟

حدود چهارده سال در حسینیه اعظم نوحه خواندم البته در زمان اقامتم در کویت هم به دیلم می آمدم و در حسینیه نوحه می خواندم و از بعد انقلاب به مدت سی سال (از سال ۵۷ تا ۸۷) در مسجد امام خمینی نوحه می خواندم. یادمه یه روزی خونه نشسته بودم کسی دم در زد و در را باز کردم تا نوجوانی دم دراست و از او پرسیدم شما کی هستید؟ گفت من شکراله فرید هستم و رفتم حسینیه نوحه بخوانم و به من اجازه نوحه خواندن ندادند و آمده ام پیش خوان نوحه شما شوم. باور کنید شب بوده که چیزی برای خواندن نداشتم و نوحه می خواندم و فقط و فقط به عشق امام حسین(ع) بوده است.

  به غیر از نوحه خوانی به چیز دیگری هم علاقه داشتید؟

علاقه به تعزیه خوانی هم داشتم و کسانی که از قم و مشهد می آمدند دیلم و تعزیه درمی آوردند دقت میکردم ببینم چه می گویند و مطالب تعزیه خوانی را روی کاغذ می نوشتم و شمشیر و طبل می خریدم و ادای تعزیه خوانها را در حیاط خانه در می آوردم.

چند سالی در مسجدامام حضور نداشتید و به تهران می رفتید از علت و ماجرای تهران رفتنتان بگویید.

پس از سی سال نوحه خوانی در مسجد امام بنا به مسایل و مشکلاتی که پیش آمد از طرف هیات آقای عباسیان از بچه های دیلم که مقیم تهران بود برای نوحه خوانی به تهران دعوت شدم و در هیات آنها با استقبال خیلی خوب دیلمی ها مقیم تهران روبرو شدم و از اول تا یازدهم محرم به مدت ۳ سال متوالی به تهران میرفتم، به دلیل ناراحتی خانواده و دوری راه و عشق به زادگاهم دیگر به آنجا نرفتم.

امسال به عنوان پیرغلام حسینی از شما تجلیل شد چطور به شما اطلاع دادند که به عنوان پیرغلام معرفی شده اید؟

بله از طرف سپاه با من تماس گرفتند و گفتند بیایید بوشهر و دعوت شدم به دومین همایش تجلیل از پیرغلامان حسینی استان بوشهر و در آنجا با حضور حضرت آیت اله صفایی بوشهری و آقای گراشی به عنوان پیرغلام اهل بیت(ع) از ما تقدیر و تشکر کردند و خیلی احترام کردند.

آیا هنوز هم نوحه می خوانید و قصد ادامه نوحه خوانی دارید؟

بله .اصلا  با نوای نوحه و عشق امام حسین(ع) و عزاداری در محرم و صفر زندگی کرده ام و بزرگ شده ام، الان هم بخاطر پسرم حسن که نوحه می خواند،می خواهم دوباره شروع به خواندن کنم و امسال شبهای محرم در تکیه آقای آهنکوب و صالحیان در کنار خیابان ساحلی به همراه پسرم نوحه می خوانیم.پسر دیگرم رضا که او هم حافظ و هم قاری قرآن است. مادرم مرحومم هم قاری قرآن بوده و از طریق مادرم جلسات قرائت قرآن و مفاتیح در خانه مان برپا می شد و ما در کنار قرآن و عشق به اهل بیت بزرگ شدیم و با اطمینان خاطر تمام میگویم اینقدر به نوحه خوانی علاقه دارم که فکر نکنم کسی مثل من اینقدر شیفته نوحه خوانی باشد.

    اگر خاطره ای از مرحوم کردی زاده بیاد دارید برای خوانندگان تعریف کنید.

من برای یادگیری فنون نوحه خوانی حدود سه سال متوالی(حدودسالهای ۴۱ تا ۴۳) به بوشهر در محل کار مرحوم ” کردی زاده ” که مکینه آردی در صلح آباد داشت ،می رفتم.

مرحوم ” کردی زاده” انسانی متین و سنگین بودوموقعه سینه زنی وقتی می آمد مسجد دهدشتی، پیشخوانش وقتی او را می دید، در می رفت و میدان را به او می داد و بخشو هم نوح خوانان از بیرون چمه به وسط چمه می آمد. یادمه یه شب رفتم بوشهر و چون اینقدر به مرحوم ” جهانبخش کردی زاده ” علاقه داشتم و آن شب آقای گراشی را گذاشته بود نوحه بخواند و اوهم جوان بود و البته کمی از من بزرگتر بود من به شوخی به “بخشو ” گفتم چرا گذاشتیش نوحه بخواند و “بخشو” گفت آقای میگلی، اونم دلش می خواد نوحه بخواند و ما اینقدر به هم علاقه داشتیم.

اگر صحبت خاصی یا نظری یا درد دلی دارید بفرمایید.

گلایه ای از هیات امنای مسجد دارم و واقعاً در دلم است این است که من سی سال در اینجا مداحی می کردم، نگفتن او پیشکسوت است و حق به جانب اوست که نوحه خوان قدیمی بوده و باید نوحه بخواند و اونها برنامه می دادند که یه شب شما بخوان و یه شب آقای فرید (که پیشخوان من بوده) بخواند و خلاصه اینکه باید پیشکسوت را احترام کنند. البته امسال شب پنجم محرم پس از چندسال به مسجد امام دعوت شده ام.

   آیا تاکنون به کربلا مشرف شده اید و بفرمایید بزرگترین آرزویتان چیست؟

نه هنوز توفیق زیارت آقا امام حسین(ع) و ابوالفضل العباس(ع) را نداشته ام. اما تنها آرزویم این است که برم کربلا و نوحه “زینب از شام وارد کربلا شد” را در بین الحرمین بخوانم که سینه زنم اطرافم باشد و چمه تشکیل بدهند، اصلاً علاقه ام این است، فقط آرزویم این است که سینه زنم همراهم باشد. به امید خدا و اگر خدا بخواهد امسال با هیات سینه زنی مسجد امام خمینی(ره) قصد تشرف به کربلا را داریم.

شما هم می توانید دیدگاه خود را ثبت کنید

کامل کردن گزینه های ستاره دار (*) الزامی است -
آدرس پست الکترونیکی شما محفوظ بوده و نمایش داده نخواهد شد -

خبر بندر | بندرگناوه، بندر دیلم، بوشهر