شما اینجا هستید

اخبار » نجات؛ مدیر دوست داشتنی مدرسه ما
گروه : اخبار , گفتگو

نجات؛مدیر دوست داشتنی مدرسه ما

عباس امید
مدیرسال های دور مدرسه ی ما … با هم هستیم ،با موتور سیکلت که این روزها راحت تر می شود با آن به مقصد رسید .عصایی در دست، مدیرترکه ای ماست که او را متمایز می کند

صدای بندر: نجات ترک زاده متولّد ۱۰/۱۰/۱۳۲۶ ، در خانواده ای ۱۲ نفره با ۶دختر و۴ پسردرکنار پدر ومادر .
در جمع برادران و خواهران، فقط« نجات »است که شغل شریف معلّمی را برمی گزیند.
نظام آن دوره ی آموزشی چیزی شبیه ۶ /۳/۳ امروز بود … نجات از همان دوره ی ابتدایی از آقای عبّاس میگلی نژاد از اهالی بوشهر به نیکی یاد می کند.مدرسه ی ابتدایی هدایت در منزل فعلی رضا دیلمی، پدر یوسف دیلمی ، رو به روی گمرک شکل می گیرد و ۶ سال طی می شود.
سیکل اوّل یا به قول امروزی ها ،متوسّطه ی اوّل در مدرسه ای طی می شود که امروزه محلّ آزمایشگاه رازی و تعاونی فرهنگیان شهرستان است. سیکل دوم که سه سال آخربود در در هنرستان حاج جاسم بوشهری در بوشهر و در رشته ی مکانیک می گذراند ، در کنار دوستانش مثل حسن آل بهبهانی که الآن ساکن آمریکاست، نعمت اله کپتان که در شرکت ماهشهرکار می کند وعزیزان دیگری چون حاج مرتضی خدایاریان،حاج ماشاءالله ملّاح ،حاج غلامحسین ( زاغی ) بویراتی و …….
بعضی از دوستان البته سیکل دوم را نیمه کاره رها می کنند امّا مدیرمدرسه ی ما ، دیپلم را در بوشهر اخذ می کند.
از خاطرات برجسته ی آن روزها ، حضور وزیرآموزش و پرورش ( فرهنگ سابق ) برایش به یادگار مانده است. خانم « فرّخ رو پارسا » در هنرستان «حاج جاسم » از کارگاه کلاسی بازدید می کند و از وضعیت تحصیلی و کارگاه شاگردان می پرسد.
اردیببهشت ۵۱ ، نجات به خدمت اعزام می شود… خدمت مقدّس سربازی – دوره ی آموزشی فرح آباد تهران – بعد از امتحان آموزشی و دو ماه دوره ی آموزش دروس ابتدایی درارومیه که آن زمان « رضاییه » خوانده می شد ، سپس به تهران می آید برای گذراندن دوره ی لوحه های مقطع ابتدایی ، نحوه ی برخورد ،آشنایی و حضوردرکلاس معلّمان مجرّب و بعد هم استخدام در « سپاه دانش» .
نجات ، دوره ای را در « قیر و کارزین» می گذراند و از آن جا به میمند ، شهر گل و گلاب ، می رود. از همکاران آن دوره ، اصغر جمیری (بوشهر) و حسین زارعی و حاج احمد اسکندری ( گناوه ) را به یاد می آورد.
مهر ۵۳ ،مدیر ما بعد از اتمام دوره ی ۲ ساله ی سپاه دانش به دیلم می آید… هم زمان جهت استخدام در شرکت نفت و آموزش و پرورش امتحان می دهد.در آزمون اوّلیه ی نفت ، با نمره ی عالی قبول می شود و هم زمان، مصاحبه و امتحان جهت ورود به آموزش و پرورش .
ترکزاده ی بزرگ ، حقوق ۵۴۰ تومانی سال ۵۳ آموزش و پرورش را بر کار درشرکت نفت وحقوق بالاتر، ترجیح می دهد… با افتخار ازمعلّمی ، شاگردان و خاطرات می گوید و چه حالی دارد وقتی اسامی همکاران برتر و خاطرات آن روزها را مرور می کند !

نجات ، اوایل سال ۵۵ ازدواج می کند . پنج فرزند که سه دختر و دو پسرهستند، ثمره ی ازدواجشان است.از دامادها ، پسرها ، دخترها و نوه ها به خوبی یاد می کند و زندگی آرامی را در کنار همسرش که پا به پای خوشی و ناخوشی هایش بوده ، طی می کند .
از معلّمان قدیم دیلم، شهید عبدالعزیز ستّارپناهی و مرحوم حاج رحمان طاهری را یادآورمی شود… به فکرفرومی رود… فاتحه ای نثار روح این دو بزرگوار می کند .

خاطراتی شیرین با دو معلّم بزرگوار ،مرحوم سید مهدی فاطمی و مرحوم عبدالوهاب عبّاسیان دارد، لبخندی برلب دارد حاکی از یادآوری خاطرات شیرین بودن در کنار دوستان دیگری چون حاج مجید پیرو، حاج جابر یگانگی ، عبدالحسین صبوری ، عبدالحسن (یداله) قنواتی ، عبدالنبی براهیمی ، عبداله بازویی ، حشمت اله بشیری ، حاج مرتضی خدایاریان ، حسین شرفی ، حسین زاهدی پور ، نعمت اله سینایی ، حاج عبدالکریم عطارزاده ، مصطفی تاج الدینی ،یوسف ( حسین ) آل بهبهانی ، هاشم فرید ، مهدی زاهدی پور که بعضی همکلاسی نیز بوده اند .

اهمّیّت به ورزش درمدرسه و مدیریت عالی در مدرسه باعث می شود به داوری روی بیاورد واوّلین داور رسمی بندر دیلم ؛ داوری وسط فوتبال را تا سالیان زیادی ادامه می دهد .

ریاست اوّلین دوره ی برگزاری کنکور سراسری بندردیلم را در کارنامه ی خود دارد.
شهریور۸۰ به افتخار بازنشستگی نایل میشود و قبل از آن سال ۷۹ ، مدیر ما بینایی یک چشم خود رااز دست می دهد . سال ۸۲ ، با وجود پی گیری های فراوان جهت مداوا ،بینایی چشم دیگررا نیز از دست می دهد . مدیرما اکنون، نابیناست امّا بینش را به خیلی ازما که دانش آموزش بودیم ، هدیه کرد وتلاش کرد تا ما را از ظلمت به نور معرفت ببرد ، از تاریکی به روشنایی .
تصویر روز اوّل مدرسه رفتن در پایه ی اوّل ابتدایی در منزل دیلمی ( سردریه ای ) – را با جزئیات از حفظ است . پیژامه و پیرهن سفید وملکی و کلاه سفید… و تهدید معلّم که لباسهات رو عوض کن و نجات تا منزل می دود تا با پدر به پارچه سرای مرحوم عیسی میرزایی برود و جناب ترکزاده (محمّد ) یا به قول ما دیلمیل ، « محشاه » برایش شلواری بدوزد و وقتی با چراغ زنبوری شلوارش سوخت ، چه ناراحتی هایی که به وجود نیامد برای مدیر و چند روزی را لب به غذا نزد …
سال ۸۰ با حقوق ۱۴۰ هزار تومان بازنشسته می شود و دریافتی امروز این بزرگوار ، نهصد و سی هزار تومان است .بیش از پیش باید قدر این تلاشگران را دانست که عمر خود را برای دنیای ما هزینه کرده اند …. مسئولین معلّم ها را بیش از الان ارج نهند……
و نجات در عین قانع بودن درزندگی انتظار دارد رسیدگی به جامعه ی فرهنگیان ازسوی دولتمردان بیشتر شود .
به یاد خاطره ای از داوری تیم های «هما » و « روستای لیلتین » می افتد. هما ، ۸ گل از لیلتین جلو است که مرحوم «پَرغول» وارد زمین می شود و پنالتی برای لیلتین به دست می آید…مرحوم پَرغول با ماسه ، تل کوچکی درست کرده و اعلام می کند:« همین توپ اگر گل بشه ، برای لیلتین کافیه .»
شیفته ی دوره ی ابتدایی است و سی سال معلّمی . علی رغم پیشنهاد جهت کار در اداره ی آموزش و پرورش و دوره ی راهنمایی و متوسّطه ،فقط دوره ی ابتدایی را انتخاب می کند .
نجات ترکزاده و نجات ها را دریابیم … نجات ، یادی هم از محمود فصیحی ،فرهنگی بازنشسته می کند که اکنون در بستر بیماری است و هر دو پایش اززانو به پایین قطع …
قدر معلّمان را بیش از پیش بدانیم .
روز معلّم ، گوارای وجود همه…..برای همه ی معلمان بهترین ها را از خداوند آرزومندم…
با تشکّر از دوستان بزرگوار آقایان حسین پیرو، جواد خلیلی، محسن ترک زاده و عبدالرضا صادقی که در انجام این کار مرا یاری کردند. منبع دیلمیل

شما هم می توانید دیدگاه خود را ثبت کنید

کامل کردن گزینه های ستاره دار (*) الزامی است -
آدرس پست الکترونیکی شما محفوظ بوده و نمایش داده نخواهد شد -

خبر بندر | بندرگناوه، بندر دیلم، بوشهر